پایان نیافتنی
پایان نیافتنی
۹
تهیونگ
..... .آقای کیم...آقای کیم
با صدای لطیف مهماندار هواپیما بیدار شدم...
..... .آقا رسیدیم میتونید پیاده بشید...
تشکری کردم و بعد از گرفتن چمدونم رفتم خروجی فرودگاه که چهره ی آشنایی دیدم...
او...اون...جونگ هان بود بهترین رفیقم که از بچگی باهم بزرگ شده بودیم تا منو دید شک کرد ولی بعد با لبخندی بزرگ و دستهای بازش به استقبالم اومد مثل خودش دستامو باز کردم و هردو هم دیگه رو فشردیم این همه سال دوری
زیادی دلتنگ بودیم...
جونگ هان. تههههه پسررررر نه نه پسر نه مردددد دیگه واسه خودت مردی شدی...
خندیدم و گفتم اووو چقدر اوپا شدی هان...
هان. داری خودتو میگی دیگه نه؟
زدم رو شونش و گفتم هنوز هم دلقکی...
هر دو خندیدیم. و بعد اون به اجبار منو برد به خونش...
بعد از خوردن کمی رامیون خودمونو پرت کردیم رو کاناپه و کمی صحبت کردیم...
هان. چخبرا ببینم تو خیلی خفن شدیا مسابقه هات تو تلوزیون منو کشته...
خندیدم و گفتم. انتظار که نداشتی نبینیم هوم؟
هان. معلومه که انتظار داشتم ببینمت...راستی
دیدیش...
پلک هام روی هم افتاد و یاد چند سال پیش افتادم...
۳ سال پیش
رونی. عا عاره همین کانال بزار من مسابقه ی بکس دوست دارم...
ته. ب...بکس...باشه
رونی. وایییی این بازیکن جدیدهههه چقدر خفنههه...
از صورتش نگاهی گرفتم و به تلویزیون خیره شدم اما به محض دیدنش توی جام خشک شدم...ک...کوک...
او...اون داره مسابقه میده...
۹
تهیونگ
..... .آقای کیم...آقای کیم
با صدای لطیف مهماندار هواپیما بیدار شدم...
..... .آقا رسیدیم میتونید پیاده بشید...
تشکری کردم و بعد از گرفتن چمدونم رفتم خروجی فرودگاه که چهره ی آشنایی دیدم...
او...اون...جونگ هان بود بهترین رفیقم که از بچگی باهم بزرگ شده بودیم تا منو دید شک کرد ولی بعد با لبخندی بزرگ و دستهای بازش به استقبالم اومد مثل خودش دستامو باز کردم و هردو هم دیگه رو فشردیم این همه سال دوری
زیادی دلتنگ بودیم...
جونگ هان. تههههه پسررررر نه نه پسر نه مردددد دیگه واسه خودت مردی شدی...
خندیدم و گفتم اووو چقدر اوپا شدی هان...
هان. داری خودتو میگی دیگه نه؟
زدم رو شونش و گفتم هنوز هم دلقکی...
هر دو خندیدیم. و بعد اون به اجبار منو برد به خونش...
بعد از خوردن کمی رامیون خودمونو پرت کردیم رو کاناپه و کمی صحبت کردیم...
هان. چخبرا ببینم تو خیلی خفن شدیا مسابقه هات تو تلوزیون منو کشته...
خندیدم و گفتم. انتظار که نداشتی نبینیم هوم؟
هان. معلومه که انتظار داشتم ببینمت...راستی
دیدیش...
پلک هام روی هم افتاد و یاد چند سال پیش افتادم...
۳ سال پیش
رونی. عا عاره همین کانال بزار من مسابقه ی بکس دوست دارم...
ته. ب...بکس...باشه
رونی. وایییی این بازیکن جدیدهههه چقدر خفنههه...
از صورتش نگاهی گرفتم و به تلویزیون خیره شدم اما به محض دیدنش توی جام خشک شدم...ک...کوک...
او...اون داره مسابقه میده...
۲.۸k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.