عشق ممنوعه پارت ۳۲
کوک:تو با اونا نبودی؟
جیمین: جدیدا استعداد بازیگریم خوب شده
کوک: فک کردم جدی جدی آخرشه
جیمین: از این فکرا نکن فقط بیا یه جوری اینو ببریم بیرون ، ولی تهیونگ نگرانشم.
کوک: میتونی قرصامو پیدا کنی؟اگه اونا رو بخورم میتونی دستامو باز کنی اینجوری میریم دنبال تهیونگ اون موجود موزی معلوم نیست چه نقشه ای داره!
جیمین:( رفتم اتاقشون گشتم و قرصاشو پیدا کردم با یکم آب دادم خورد یکم گذشت و دستاشو باز کردم به نظر آروم بود)من دلم شور میزنه بیا اول بریم سراغ تهیونگ کسی نمیدونه اینجا چه خبره
کوک:باشه ، فقط یه لحظه وایسا الان برمیگردم.
....
تهیونگ:پس نقشت این بود!
شوگا:چوری انقد احمقید؟ یه بار ،دوبار،سه بار بسه دیگه همش میوفتید تو تله(خنده)
تهیونگ:ببند تا خودم نبستمش.
شوگا:(رفتم جلو هولش دادم که پاش رسید به لبه ی سخره)بیا باور کنیم آخرشه شما نمیتوانید باهم باشید.
تهیونگ:(یه سانت میرفتم عقب جام ته دره بود)هه! مطمئنی؟مهم نیست تو چی میگی ما بازم باهم میمونیم.
شوگا:میدونی الان که فکر میکنم اینکه خودم بکشمت بیشتر کیف میده(تفنگو گذاشتم رو شونش)
تهیونگ:واقعا فک کردی میترسم؟این همه بلایی که تو سرم آوردی کم بود؟(دستشو گرفتم و تفنگو فشار دادم رو قلبم)بزن،اینجوری شاید خشمت خالی بشه و کاری با اونا نداشته باشی .
....
جیمین:(کوک رو صندلی شاگرد نشسته بود و منم با سرعت به سمت لوکیشنی که ماشین تهیونگ نشون میداد میرفتم)چقد مونده ؟
کوک:بالای اون دره.
....
شوگا: باشه هرطور دوست داری(خشابو کشیدم و فشار دادم)
تهیونگ:(با صدایی که اومد پاهام سست شد و افتادم ولی چرا هیچ دردی حس نمیکنم؟!چشمامو باز کردم)ت.تو! جیمین.
جیمین:( وقتی رسیدیم شوگا میخواست شلیک کنه ولی من زودتر از اون به پاش شلیک کردم و افتاد)تهیونگ!خ.خوبی؟
کوک:اینجا چه غلطی میکنی؟(داد)
سوجی:(سریع رفتم و تفنگ شوگا رو پرت کردم از دره پایین)بعدا میفهمید تو چه در سری افتادی آقایون.
تهیونگ:شما خوبید؟از کجا فهم...
کوک:چرا دنبالش اومدی (داد)نمیفهمی خطرناکه!
تهیونگ:این بلاهایی که تو این مدت سر ما اومده این که چیزی نبود من ۴ سال با شوگا زندگی کردم اینا برای من چیزی نیست.
جیمین:ینی مچ دستت هم؟
تهیونگ:هه اره(خنده تلخ)
جیمین:مواظب باش!(حواسشون نبود شوگا از پشت خودشو کشوند و خواست تهیونگو با تیر بزنه که یه تیر کنار قلبش زدم ، مجبور شدم وگرنه تهیونگو میکشت)م.من الان اونو!
کوک:جیمین،اروم باش.
جیمین:نه من آدم کشتم، کوک من شوگا رو کشتم!
تهیونگ:جیمین اگه تو میخواستی منو نجات بدی اون این همه ازارمون داده بود .
سوجی:(اصلا مهم نبود که شوگا مرده بهتر سهامش تو ایتالیا مال من میشد ولی میشد باهاش جیمینو عذاب داد)تو داداشمو کشتی خفته تا آخر عمرت با عذاب وجدان زندگی کنی...
جیمین: جدیدا استعداد بازیگریم خوب شده
کوک: فک کردم جدی جدی آخرشه
جیمین: از این فکرا نکن فقط بیا یه جوری اینو ببریم بیرون ، ولی تهیونگ نگرانشم.
کوک: میتونی قرصامو پیدا کنی؟اگه اونا رو بخورم میتونی دستامو باز کنی اینجوری میریم دنبال تهیونگ اون موجود موزی معلوم نیست چه نقشه ای داره!
جیمین:( رفتم اتاقشون گشتم و قرصاشو پیدا کردم با یکم آب دادم خورد یکم گذشت و دستاشو باز کردم به نظر آروم بود)من دلم شور میزنه بیا اول بریم سراغ تهیونگ کسی نمیدونه اینجا چه خبره
کوک:باشه ، فقط یه لحظه وایسا الان برمیگردم.
....
تهیونگ:پس نقشت این بود!
شوگا:چوری انقد احمقید؟ یه بار ،دوبار،سه بار بسه دیگه همش میوفتید تو تله(خنده)
تهیونگ:ببند تا خودم نبستمش.
شوگا:(رفتم جلو هولش دادم که پاش رسید به لبه ی سخره)بیا باور کنیم آخرشه شما نمیتوانید باهم باشید.
تهیونگ:(یه سانت میرفتم عقب جام ته دره بود)هه! مطمئنی؟مهم نیست تو چی میگی ما بازم باهم میمونیم.
شوگا:میدونی الان که فکر میکنم اینکه خودم بکشمت بیشتر کیف میده(تفنگو گذاشتم رو شونش)
تهیونگ:واقعا فک کردی میترسم؟این همه بلایی که تو سرم آوردی کم بود؟(دستشو گرفتم و تفنگو فشار دادم رو قلبم)بزن،اینجوری شاید خشمت خالی بشه و کاری با اونا نداشته باشی .
....
جیمین:(کوک رو صندلی شاگرد نشسته بود و منم با سرعت به سمت لوکیشنی که ماشین تهیونگ نشون میداد میرفتم)چقد مونده ؟
کوک:بالای اون دره.
....
شوگا: باشه هرطور دوست داری(خشابو کشیدم و فشار دادم)
تهیونگ:(با صدایی که اومد پاهام سست شد و افتادم ولی چرا هیچ دردی حس نمیکنم؟!چشمامو باز کردم)ت.تو! جیمین.
جیمین:( وقتی رسیدیم شوگا میخواست شلیک کنه ولی من زودتر از اون به پاش شلیک کردم و افتاد)تهیونگ!خ.خوبی؟
کوک:اینجا چه غلطی میکنی؟(داد)
سوجی:(سریع رفتم و تفنگ شوگا رو پرت کردم از دره پایین)بعدا میفهمید تو چه در سری افتادی آقایون.
تهیونگ:شما خوبید؟از کجا فهم...
کوک:چرا دنبالش اومدی (داد)نمیفهمی خطرناکه!
تهیونگ:این بلاهایی که تو این مدت سر ما اومده این که چیزی نبود من ۴ سال با شوگا زندگی کردم اینا برای من چیزی نیست.
جیمین:ینی مچ دستت هم؟
تهیونگ:هه اره(خنده تلخ)
جیمین:مواظب باش!(حواسشون نبود شوگا از پشت خودشو کشوند و خواست تهیونگو با تیر بزنه که یه تیر کنار قلبش زدم ، مجبور شدم وگرنه تهیونگو میکشت)م.من الان اونو!
کوک:جیمین،اروم باش.
جیمین:نه من آدم کشتم، کوک من شوگا رو کشتم!
تهیونگ:جیمین اگه تو میخواستی منو نجات بدی اون این همه ازارمون داده بود .
سوجی:(اصلا مهم نبود که شوگا مرده بهتر سهامش تو ایتالیا مال من میشد ولی میشد باهاش جیمینو عذاب داد)تو داداشمو کشتی خفته تا آخر عمرت با عذاب وجدان زندگی کنی...
۲.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.