مافیای جذاب پارت 6
...ویو کوک...
بعد اینکه تهیونگ از اتاق خارج شد داشتم به چندتا قراداد اسلحه نگاه میکردم که باید فردا با جیمین بریم همشونو تحویل بگیریم تو فکر بودم که صدای خنده تهیونگ اومد ...یعنی اون هنوز نرفته بود از اتاق خارج شدم که دیدم داره با ا/ت صحبت میکنه و میخنده نمیدونم چرا ولی عصبی شدم و یکمم حسودیم شد
ذهن کوک=میگم نکنه...نکنه...نه نه کوک چی داری میگی تو مافیایی نباید عاشق بشی وگرنه اونم مثل مامانت میره
کوک=تهیونگ اینجا چیکار میکنید ...ا/ت تو نباید الان ای عمارتو تمیز کنی
تهیونگ=اممم..کوک ..چیزه من ا/ت رو به حرف گرفتم
ا/ت=من دیگه باید برم (ا/ت به سرعت از پیش کوک و ته رفت)
کوک=با تو بعداً تصفیه حساب میکنم(با داد به ا/ت گفت)بعد روبه تهیونگ کرد و گفت
کوک=تو چرا هنوز اینجایی(با عصبانیت)
ته=کوک ..ببین گوش کن من خوردم به دختره اونم افتاد زمین بهش کمک کردم بلند شه....بعد چون تا حالا ندیده بودنش کنجکاو شدم
کوک=اره ..تو راست میگی
ته=کوک منظورت یعنی چی...تو داری با من به خاطر اینکه با یه خدمتکار حرف زدم دعوا میکنی ...چت شده تو
ذهن کوک=اه...ته راست میگه من چند شده چرا دارم باهاش دعوا میکنم
کوک=چیزه... ببخشید ته...این روزا سرم خیلی شلوغه...
ته=باشه پس منم برم با اجازه....فعلا
کوک= بای
...ویو آیو...
من میخوام رئیس اینجا رو ببینیم.... من حرف حالیم نمیشه الان دوست من باید اینجا باشه که نیست ...
رییس بار =اینجا چه خبره!
آیو=من ..تورو میکشم....تو چطور جرأت کردی دوست منو به یه مافیا بفروشی (اینارو وقتی میگف که موهای رییس بار و میکشید )
رییس=به چی نگاه میکنید بیایید اینو از من جدا کنید (خطاب به بادیگار های بار)
بادیگارد ها به زور تونستن آیو رو از رییس بار جدا کنن
رییس بار=اگه آروم باشی همه چیو برات توضیح میدم ....اوکی
آیو نفس پر حرصشو بیرون داد و گفت باشه گوش میدم..
باهم رفتن تو اتاق که رییس شروع کرد به توضیح دادن
.....فلش بک .....
بادیگارد=رییس یه مرد اومده میگه میخواد با شما صحبت کنه
رییس بار=باشه ...بگو بیاد ببینم چیکار داره
کوک بدون در زدن میاد داخل و رو صندلی جلوی میز مدیر میشینه رییس که سرش پایین بود و برگه های قرارداد رو میخوند کمی سرشو بالا آورد گفت ادیت کجاست
جونگ کوک پاشو روی اون یکی پاس گذاشت و گفت خوردنش تف کردم بیرون ...یعنی ندارم
رییس بار=آههه....بگو ببینم چی میخوای
کوک=ا/ترارو
رییس بار=چیییی....دیوونه شدی اون مثل دختر خودم میمونه ...عمرا ...فکرشو از سرت بیرون کن
کوک=خوب اگه تو پدرشی....اونو به قیمت بالایی ازت میخرم
رییس بار=ن...ن..نه نمیشه من به پول نیاز ندارم
کوک=میدونم این بار خیلی گرون یه ولی قرض های توهم زیاده....دربرابر اون دختر پولی بهت میدم که نه تنها قرضاتو پس بدی بلکه بتونی یه بار جدید هم بزنی....قبوله
رییس بار=تو ....تو اینارو از کجا میدونی
کوک=بیخیال ....تو فقط بگو میخوای یا نمیخوای
رییس بار=ب..با...باشه قبوله
کوک=پس به دستیاری میگم قراردادو تا شب برات بیاره به اون دختر هم بگو بیاد تو این اتاق
.... پایان فلش بک....
آیو که داشت از حرص از سرش دود بلند میشد با یه داد بلند گفت عوضییییی میکشمت
__________________________________
ادامه پارت بعد
لباس ا/ت در عمارت اسلاید دوم
بعد اینکه تهیونگ از اتاق خارج شد داشتم به چندتا قراداد اسلحه نگاه میکردم که باید فردا با جیمین بریم همشونو تحویل بگیریم تو فکر بودم که صدای خنده تهیونگ اومد ...یعنی اون هنوز نرفته بود از اتاق خارج شدم که دیدم داره با ا/ت صحبت میکنه و میخنده نمیدونم چرا ولی عصبی شدم و یکمم حسودیم شد
ذهن کوک=میگم نکنه...نکنه...نه نه کوک چی داری میگی تو مافیایی نباید عاشق بشی وگرنه اونم مثل مامانت میره
کوک=تهیونگ اینجا چیکار میکنید ...ا/ت تو نباید الان ای عمارتو تمیز کنی
تهیونگ=اممم..کوک ..چیزه من ا/ت رو به حرف گرفتم
ا/ت=من دیگه باید برم (ا/ت به سرعت از پیش کوک و ته رفت)
کوک=با تو بعداً تصفیه حساب میکنم(با داد به ا/ت گفت)بعد روبه تهیونگ کرد و گفت
کوک=تو چرا هنوز اینجایی(با عصبانیت)
ته=کوک ..ببین گوش کن من خوردم به دختره اونم افتاد زمین بهش کمک کردم بلند شه....بعد چون تا حالا ندیده بودنش کنجکاو شدم
کوک=اره ..تو راست میگی
ته=کوک منظورت یعنی چی...تو داری با من به خاطر اینکه با یه خدمتکار حرف زدم دعوا میکنی ...چت شده تو
ذهن کوک=اه...ته راست میگه من چند شده چرا دارم باهاش دعوا میکنم
کوک=چیزه... ببخشید ته...این روزا سرم خیلی شلوغه...
ته=باشه پس منم برم با اجازه....فعلا
کوک= بای
...ویو آیو...
من میخوام رئیس اینجا رو ببینیم.... من حرف حالیم نمیشه الان دوست من باید اینجا باشه که نیست ...
رییس بار =اینجا چه خبره!
آیو=من ..تورو میکشم....تو چطور جرأت کردی دوست منو به یه مافیا بفروشی (اینارو وقتی میگف که موهای رییس بار و میکشید )
رییس=به چی نگاه میکنید بیایید اینو از من جدا کنید (خطاب به بادیگار های بار)
بادیگارد ها به زور تونستن آیو رو از رییس بار جدا کنن
رییس بار=اگه آروم باشی همه چیو برات توضیح میدم ....اوکی
آیو نفس پر حرصشو بیرون داد و گفت باشه گوش میدم..
باهم رفتن تو اتاق که رییس شروع کرد به توضیح دادن
.....فلش بک .....
بادیگارد=رییس یه مرد اومده میگه میخواد با شما صحبت کنه
رییس بار=باشه ...بگو بیاد ببینم چیکار داره
کوک بدون در زدن میاد داخل و رو صندلی جلوی میز مدیر میشینه رییس که سرش پایین بود و برگه های قرارداد رو میخوند کمی سرشو بالا آورد گفت ادیت کجاست
جونگ کوک پاشو روی اون یکی پاس گذاشت و گفت خوردنش تف کردم بیرون ...یعنی ندارم
رییس بار=آههه....بگو ببینم چی میخوای
کوک=ا/ترارو
رییس بار=چیییی....دیوونه شدی اون مثل دختر خودم میمونه ...عمرا ...فکرشو از سرت بیرون کن
کوک=خوب اگه تو پدرشی....اونو به قیمت بالایی ازت میخرم
رییس بار=ن...ن..نه نمیشه من به پول نیاز ندارم
کوک=میدونم این بار خیلی گرون یه ولی قرض های توهم زیاده....دربرابر اون دختر پولی بهت میدم که نه تنها قرضاتو پس بدی بلکه بتونی یه بار جدید هم بزنی....قبوله
رییس بار=تو ....تو اینارو از کجا میدونی
کوک=بیخیال ....تو فقط بگو میخوای یا نمیخوای
رییس بار=ب..با...باشه قبوله
کوک=پس به دستیاری میگم قراردادو تا شب برات بیاره به اون دختر هم بگو بیاد تو این اتاق
.... پایان فلش بک....
آیو که داشت از حرص از سرش دود بلند میشد با یه داد بلند گفت عوضییییی میکشمت
__________________________________
ادامه پارت بعد
لباس ا/ت در عمارت اسلاید دوم
۹.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.