پارت ۴
کنارتم :
《الان چند ماهی هست که ایملیا و فلیکس کنار هم هستن و
امروز روز تولد فلیکس هست راستی فلیکس الان خوب میتونه حرف بزنه اما هنوز لحجه بچگونه خودش رو داره و راستی امروز فیلیکس چهار ساله میشه هاراااا》
تهیونگ ویو :
امروز با ایملیا باید بریم خرید برای تولد فیلیکس اره امروز روزیه که ایملیا ی من مرد و هدیه ی کوچولویی رو جا گذاشت ....
یهنی پرستارِ راست میگفت ؟
ایملیا زنده بود ؟ نه نه
.
.
.
.
.
.
.
تهیونگ: خانم پارک یونا میشه یلحظه بیایید
ایملیا: بله بفرمایید
تهیونگ: اگا میشه اماده بشید بریم برای خرید
ایملیاا: بله الان !
تهیونگ : مچکرم
فیلیکس : منم بیام؟
تهیونگ: نفس بابایی تو اینجا بمون تا من برگردم خب ؟
فیلیکس : باجه
تهیونگ : خوب بریم
ایملیا: بریم
(ایملیا و تهیونگ خرید کردن برای تولد و اومدن خونه جوری که فیلیکس خریدارو نبینه )
پارت بعدی اخریه هاااا!
اونم الان میزارم 😅
《الان چند ماهی هست که ایملیا و فلیکس کنار هم هستن و
امروز روز تولد فلیکس هست راستی فلیکس الان خوب میتونه حرف بزنه اما هنوز لحجه بچگونه خودش رو داره و راستی امروز فیلیکس چهار ساله میشه هاراااا》
تهیونگ ویو :
امروز با ایملیا باید بریم خرید برای تولد فیلیکس اره امروز روزیه که ایملیا ی من مرد و هدیه ی کوچولویی رو جا گذاشت ....
یهنی پرستارِ راست میگفت ؟
ایملیا زنده بود ؟ نه نه
.
.
.
.
.
.
.
تهیونگ: خانم پارک یونا میشه یلحظه بیایید
ایملیا: بله بفرمایید
تهیونگ: اگا میشه اماده بشید بریم برای خرید
ایملیاا: بله الان !
تهیونگ : مچکرم
فیلیکس : منم بیام؟
تهیونگ: نفس بابایی تو اینجا بمون تا من برگردم خب ؟
فیلیکس : باجه
تهیونگ : خوب بریم
ایملیا: بریم
(ایملیا و تهیونگ خرید کردن برای تولد و اومدن خونه جوری که فیلیکس خریدارو نبینه )
پارت بعدی اخریه هاااا!
اونم الان میزارم 😅
۱۹.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.