My Sweet Evil/شیطان شیرین من
My Sweet Evil/شیطان شیرین من
Part Sixteen/پارت شانزده
♧~♧~♧~♧
بعد از کلی کارتون دیدن با تای،هر دومون نیاز داشتیم به یکم خواب.ساعت از نیمه شب هم گذشته بود.
تای که سرش روی شونهی من بود،خوابیده بود؛نتونسته بود زیاد بیدار بمونه.من هم کم کم داشت خوابم میبرد.
به زور چشمام رو باز کردم و حواسم رو جمع تا بتونم تلویزیون رو خاموش کنم.تلویزیون رو خاموش که کردم،میخواستم به تای بگم بریم تو اتاق من ولی هم تای خوابش سنگین بود،و هم پلکهای من.پس چیزی به تای نگفتم و حتی تکونش ندادم.
اون سرش روی شونهی من بود و من هم سرم رو گذاشتم رو سر اون.برای دفعهی آخر به تلویزیون نگاه کردم،و بعد پلکهام بسته شد و به خواب رفتم.
☆★☆
[صبح روز بعد]
[ویو تای/Ty's View]
نور مستقیم میزد تو چشمام؛سعی کردم پلکهام رو محکمتر ببندم تا نور اذیتم نکنه،ولی فایدهای نداشت.
کمی پلکهام رو باز کردم؛نور به چشمام تابید و دوباره اذیتم کرد.کمی که چشمام به نور خورشید عادت کرد،متوجه شدم که جلوی پنجرهی بزرگی خونه هستم.پنجرهای که به حیاط پشتی راه داره،و ویو جذابی برای گذاشتن تلویزیون وسطش بود.
چند لحظی تا به خودم اومدم و حواسمدوباره جمع شد،به فضای بیرون پنجره خیره شدم.چمنهای سرسبز و سرحال که همهشون به یک اندازه رشد کرده بودن.کنار حصارهای حیاط،دور تا دور گلهای رنگارنگ بود.
دست از خیره شدن به اون طرف پنجره کشیدم.میخواستم سرم رو بلند کنم که متوجه شدم چیزی روی سرم سنگینی میکنم.از توی تلویزیون متوجه شدم که من سرم روی شونهی سوگیچیه و سر سوگیچی هم روی سر من.
آروم یکی از دستهام رو روی سر سوگیچی گذاشتم،و اون یکی رو روی شونهاش؛بدون اینکه بیدارش کنم،سرش رو روی دستهی مبل گذاشتم و اجازه دادم تا همونجوری بمونه.
شروع کردم به مالیدن چشمام؛یکم میسوخت.دیشب یکم زیاد بیدار مونده بودم؛و همچنین زیاد به تلویزیون خیره مونده بودم.
نگاهی به سوگیچی انداختم تا ببینم بیداره یا نه؛هنوز خواب بود.نگاهی به ساعت دیواری که روی دیوار کنار پنجرهی بزرگ نصب شده بود،انداختم.ساعت نه صبح بود.
هنوز یکم خسته بودم برای همین از سر جام تکون نخوردم.دوباره به سوگیچی نگاه کردم؛توی خواب آرومتر به نظر میرسید؛جنب و جوش نداشت،ذوق نمیکرد و کاملا آروم بود.این باعث شد که لبخند کمرنگی روی لبهام بیاد.همونطور با یه لبخند به سوگیچی خیره مونده بودم،و داشتم به اون چند ساعتی که باهاش گذرونده بودم فکر میکردم.
...
♧~♧~♧~♧
Part Sixteen/پارت شانزده
♧~♧~♧~♧
بعد از کلی کارتون دیدن با تای،هر دومون نیاز داشتیم به یکم خواب.ساعت از نیمه شب هم گذشته بود.
تای که سرش روی شونهی من بود،خوابیده بود؛نتونسته بود زیاد بیدار بمونه.من هم کم کم داشت خوابم میبرد.
به زور چشمام رو باز کردم و حواسم رو جمع تا بتونم تلویزیون رو خاموش کنم.تلویزیون رو خاموش که کردم،میخواستم به تای بگم بریم تو اتاق من ولی هم تای خوابش سنگین بود،و هم پلکهای من.پس چیزی به تای نگفتم و حتی تکونش ندادم.
اون سرش روی شونهی من بود و من هم سرم رو گذاشتم رو سر اون.برای دفعهی آخر به تلویزیون نگاه کردم،و بعد پلکهام بسته شد و به خواب رفتم.
☆★☆
[صبح روز بعد]
[ویو تای/Ty's View]
نور مستقیم میزد تو چشمام؛سعی کردم پلکهام رو محکمتر ببندم تا نور اذیتم نکنه،ولی فایدهای نداشت.
کمی پلکهام رو باز کردم؛نور به چشمام تابید و دوباره اذیتم کرد.کمی که چشمام به نور خورشید عادت کرد،متوجه شدم که جلوی پنجرهی بزرگی خونه هستم.پنجرهای که به حیاط پشتی راه داره،و ویو جذابی برای گذاشتن تلویزیون وسطش بود.
چند لحظی تا به خودم اومدم و حواسمدوباره جمع شد،به فضای بیرون پنجره خیره شدم.چمنهای سرسبز و سرحال که همهشون به یک اندازه رشد کرده بودن.کنار حصارهای حیاط،دور تا دور گلهای رنگارنگ بود.
دست از خیره شدن به اون طرف پنجره کشیدم.میخواستم سرم رو بلند کنم که متوجه شدم چیزی روی سرم سنگینی میکنم.از توی تلویزیون متوجه شدم که من سرم روی شونهی سوگیچیه و سر سوگیچی هم روی سر من.
آروم یکی از دستهام رو روی سر سوگیچی گذاشتم،و اون یکی رو روی شونهاش؛بدون اینکه بیدارش کنم،سرش رو روی دستهی مبل گذاشتم و اجازه دادم تا همونجوری بمونه.
شروع کردم به مالیدن چشمام؛یکم میسوخت.دیشب یکم زیاد بیدار مونده بودم؛و همچنین زیاد به تلویزیون خیره مونده بودم.
نگاهی به سوگیچی انداختم تا ببینم بیداره یا نه؛هنوز خواب بود.نگاهی به ساعت دیواری که روی دیوار کنار پنجرهی بزرگ نصب شده بود،انداختم.ساعت نه صبح بود.
هنوز یکم خسته بودم برای همین از سر جام تکون نخوردم.دوباره به سوگیچی نگاه کردم؛توی خواب آرومتر به نظر میرسید؛جنب و جوش نداشت،ذوق نمیکرد و کاملا آروم بود.این باعث شد که لبخند کمرنگی روی لبهام بیاد.همونطور با یه لبخند به سوگیچی خیره مونده بودم،و داشتم به اون چند ساعتی که باهاش گذرونده بودم فکر میکردم.
...
♧~♧~♧~♧
۴۸۰
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.