پارت ¹⁵
تصمیم گرفتم برم یه چرخی توی شهر بزنم ولی نه اگهپیدام کنن..نمیرم
)خلاصه دیگه هیچ اتفاقی نمیوفته تا ساعت هفت )
وای فکر کنم وقتشه
به سمت بیمارستان گرفتم و جواب ازمایشو گرفتم
بردمش پیش دکتر دکتر برسیش کرد و گفت:
متاسفم ولی شما تومور مغزی دارید
+چ...چی...م..من؟چط..چطور میتون..م خ..خوب...ش.م؟
دکتر:اکه عمل کنید یک سال زنده میموند اگر هم نه فقط تا سه ماه دیکه فرصت زندگی دارید
+اشکام داشتن سراریز میشدن ب.بل..ه ..اقای ..د...کتر ...فهمی..میدم دیگ.ه...با..باید برم
دکتر:نمیخاید عمل کنید ؟منظورتون چیه؟
+ن .ه...نم..نمیخ..ام...ع..مل...کم
دکتر:ولی...
گفت..م ک..که نم..نمیخام...عم..ل ک..کنم
دکتر:بله متوجه شدم
+خس..ته..نب..نباشید
جواب ازمایشو گرفتم و گذاشتم توی جیبم
دکتر :همچنین
سری از اتاق زدمبیرون و فقط رفتم یه جایی برای خودم نشستسمو به بدبختیم گریه کردم
خدایا چقدر عذاب؟مگه من چیکار کردم؟همون اولش جونمو میگرفتی دیگه مشکلت با من چیه ها؟
انقدر با خودم حرف زدمو گریه کردم تا خابم برد
*ساعت ۱۱ شب*
با سرمایه هوا اروم از خاب یدار شدم چقدر سرد بود چرا شب شده؟
وای نه
اروم پاشدم و حرکت کردم به سمت عمارت
حدود نیم ساعتی داشتم پیاده میرفتم که رسیدم
بادیگاردا تا منو دیدن گفتن:خوبی؟چرا رفتی احمق ؟ارباب میکشتت.بنظرم نیومدی بهتر بود.
+بکشه به جهنم من که میمرم
یکی از بادیگردا:چی؟
+هیچی
رفتم داخل حیاط و درو باز کردمو وارد عمارت شدم
سرمو اوردم بالا که دیدم همه ی اعضا با کوک نشستن دارن در مورد من حرف میزنن
_من اون دختریا هرزرو گیر بیارم میکشمش
جین:کوک اروم باش
یه قدم رفتج جلو و گفتم
+بیا من اومدم منو بکش دیگه راحت باشه به خاستت برس
ویو کوک:_اولش شوکه شدم ولی گفتم دختره ی هرزهپاشوم به سمتش رفتم و موهاشو کشیدم بردمش تو حیاط اعضا بدو بدو پشت سر من تومون نمیتونستن چیزی بگن وگرنه اونا هم میکشتم
ویو ا.ت:
یهو اومد جلو موهامو کشیدو به سمت حیاط بردم وقتی رسیدیم محکم پرتم کرد رو زمین که سرم دردگرفت و گیج رفت
شروع کرد کتک زدنم
*ده مین بعد*
شوگا:ک..کوک بسه دیگه کشتیش
_عه راست میگی باید بکشمش یادم رفت
بعدش رفت داخل خونه بعد پنج مین با یه میله ی داغ اومد
اومد گذاشتش رو بدنم
جیغ میزدمو تغلا میکردم
کل بدنمو با میلیه داغ سوزوند
بعدش تفنگشو در اورد و به سمتم نشونه گرفت و زد توی شکمث
جیمین:کوک بسته(داد)
جین:اون چیه رو زمین
شوگا:راست میگی
جین سریع عومد و ورش داشت من با صدای ضعیفی ناله کردم و سرمو تکون اادمو گفتم
+لطفا نه...بازش نکن
صدام در حدی بود که بقیه هم بتونن بفهمن
کپک وایساده بود تفنگو پایین اوراه بود و داشت با پزوخند به منو جین نکاه میکرد
جین سریع ازم دور شد و بازش کرد اولین چیزی که دید
نام کیم ا.ت
تست تومور مغزی
مثبت
اان پارت بعدیم میزارم
)خلاصه دیگه هیچ اتفاقی نمیوفته تا ساعت هفت )
وای فکر کنم وقتشه
به سمت بیمارستان گرفتم و جواب ازمایشو گرفتم
بردمش پیش دکتر دکتر برسیش کرد و گفت:
متاسفم ولی شما تومور مغزی دارید
+چ...چی...م..من؟چط..چطور میتون..م خ..خوب...ش.م؟
دکتر:اکه عمل کنید یک سال زنده میموند اگر هم نه فقط تا سه ماه دیکه فرصت زندگی دارید
+اشکام داشتن سراریز میشدن ب.بل..ه ..اقای ..د...کتر ...فهمی..میدم دیگ.ه...با..باید برم
دکتر:نمیخاید عمل کنید ؟منظورتون چیه؟
+ن .ه...نم..نمیخ..ام...ع..مل...کم
دکتر:ولی...
گفت..م ک..که نم..نمیخام...عم..ل ک..کنم
دکتر:بله متوجه شدم
+خس..ته..نب..نباشید
جواب ازمایشو گرفتم و گذاشتم توی جیبم
دکتر :همچنین
سری از اتاق زدمبیرون و فقط رفتم یه جایی برای خودم نشستسمو به بدبختیم گریه کردم
خدایا چقدر عذاب؟مگه من چیکار کردم؟همون اولش جونمو میگرفتی دیگه مشکلت با من چیه ها؟
انقدر با خودم حرف زدمو گریه کردم تا خابم برد
*ساعت ۱۱ شب*
با سرمایه هوا اروم از خاب یدار شدم چقدر سرد بود چرا شب شده؟
وای نه
اروم پاشدم و حرکت کردم به سمت عمارت
حدود نیم ساعتی داشتم پیاده میرفتم که رسیدم
بادیگاردا تا منو دیدن گفتن:خوبی؟چرا رفتی احمق ؟ارباب میکشتت.بنظرم نیومدی بهتر بود.
+بکشه به جهنم من که میمرم
یکی از بادیگردا:چی؟
+هیچی
رفتم داخل حیاط و درو باز کردمو وارد عمارت شدم
سرمو اوردم بالا که دیدم همه ی اعضا با کوک نشستن دارن در مورد من حرف میزنن
_من اون دختریا هرزرو گیر بیارم میکشمش
جین:کوک اروم باش
یه قدم رفتج جلو و گفتم
+بیا من اومدم منو بکش دیگه راحت باشه به خاستت برس
ویو کوک:_اولش شوکه شدم ولی گفتم دختره ی هرزهپاشوم به سمتش رفتم و موهاشو کشیدم بردمش تو حیاط اعضا بدو بدو پشت سر من تومون نمیتونستن چیزی بگن وگرنه اونا هم میکشتم
ویو ا.ت:
یهو اومد جلو موهامو کشیدو به سمت حیاط بردم وقتی رسیدیم محکم پرتم کرد رو زمین که سرم دردگرفت و گیج رفت
شروع کرد کتک زدنم
*ده مین بعد*
شوگا:ک..کوک بسه دیگه کشتیش
_عه راست میگی باید بکشمش یادم رفت
بعدش رفت داخل خونه بعد پنج مین با یه میله ی داغ اومد
اومد گذاشتش رو بدنم
جیغ میزدمو تغلا میکردم
کل بدنمو با میلیه داغ سوزوند
بعدش تفنگشو در اورد و به سمتم نشونه گرفت و زد توی شکمث
جیمین:کوک بسته(داد)
جین:اون چیه رو زمین
شوگا:راست میگی
جین سریع عومد و ورش داشت من با صدای ضعیفی ناله کردم و سرمو تکون اادمو گفتم
+لطفا نه...بازش نکن
صدام در حدی بود که بقیه هم بتونن بفهمن
کپک وایساده بود تفنگو پایین اوراه بود و داشت با پزوخند به منو جین نکاه میکرد
جین سریع ازم دور شد و بازش کرد اولین چیزی که دید
نام کیم ا.ت
تست تومور مغزی
مثبت
اان پارت بعدیم میزارم
۴.۲k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.