ببر وحشی part 7
لیا : پس چیکار کنیم ..
ا.ت : عااام .. یه لحظه وایسا .. فهمیدم
لیا : چی
ا.ت : .. خب من .. ( و نقشه را برای لیا تعریف کرد )
لیا : عالیه .. فقط نباید توی دردسر بیوفتی ا.ت
ا.ت : اره میدونم ..
لیا : خب زیاد وقت نداریم بهتره بری و اماده بشی
ا.ت : درسته .. من میرم اماده بشم
لیا : باشه .. راستی اینم بزار توی گوشت تا اگه به بن بست خوردی راهنماییت کنم
ا.ت : باشه ( و گذاشت توی گوشش و رفت )
( پرش زمان به خونه ی صاحب باند آبی )
ا.ت ویو
اماده شدم و رفتم سمت خونش ..
ا.ت : دارم میرم در بزنم ( از پشت گوشی )
لیا : باشه .. برو
ا.ت : ( و رفت و زنگ در را زد)
خدمتکار : سلام
ا.ت : سلام
خدمتکار : کاری دارین
ا.ت : عاام راستش با اقای ..
خدمتکار : .. اقای یانگ
ا.ت : ااه .. اره با آقای یانگ کار دارم ( لبخند دندون نما )
خدمتکار : بگم کی اومدن
ا.ت : عاام .. بگین بیان خودشون من را میشناسن
خدمتکار : باشه ( و رفت و با یانگ برگشت )
ا.ت : سلام اقای یانگ
یانگ : اا .. سلام .. من شما را میشناسم
ا.ت : خب من همونیم که اون شب باعث شدم توی قمار ببرین
یانگ : عاا .. اهاان یادم اومد .. بله خوش اومدیم بیاین داخل
ا.ت : باشه .. ممنون ( و اومد داخل)
یانگ : بیاین داخل اتاق کارم تا صحبت کنیم
ا.ت : باشه ( و اومد داخل اتاق کارش نشست )
یانگ : خب چه کاری از دستم ساختست
ا.ت : عاام .. خب من این روزا یکم دستم تنگه خودتون که میدونید گارسون بارم .. اگه میشه .. میتونم اینجا کار کنم
یانگ : .. میخواین اینجا کار کنید ( تعجب)
ا.ت : بله اگه میشه .. اما برام مهم نیست که حقوقش کم یا زیاد باشه .. مهم اینه که یه جایی کار کنم
یانگ : خب.. باشه با خدمه صحبت میکنم که یه کاری بهت بده
ا.ت : اا .. واقعا ممنونم ( لبخند )
یانگ : خواهش میکنم
ا.ت : فقط یه چیزی میتونم از همین امروز کارم را شروع کنم
یانگ : باشه مشکلی نیست
ا.ت : ممنون
ا.ت ویو
اوووف .. اینم از این خوشحالم جور شد حالا باید برم سر وقت اون ببره .. یانگ اومد و با خدمه صحبت کرد و گفتن میتونم خدمتکار بشم و منم چاره ای نداشتم و قبول کردم و اتاقم را بهم نشون دادن و منم اومد داخل اتاق و دیدم روی تخت لباس خدمتکاریمه .. لباسام را عوض کردم و اومد بیرون و اومدم داخل اشپزخونه .. تا سرخدمتکار همه چیز را برام توضیح بده
سرخدمتکار : خب اول از همه اینجا هرچیزی که ارباب بگن همونه .. دوم اون اتاقی که اونجاست ( با اشاره و به ا.ت نشون داد ) هیچ کس حق نداره بره داخلش .. و رو حرف ارباب هم حرف نمیزنی
ا.ت : باشه .. پس من الان چیکار کنم
سرخدمتکار : میتونی پنجره ها را پاک کنی
ا.ت : ..باشه ( و رفت تا پنجره ها را پاک کنه )
ا.ت :( در حین پاک کردن ) میگم لیا ( از پشت گوشی )
لیا : بله
ا.ت : یعنی ببره تو همون اتاقست
لیا : به احتمال زیاد همونجاست
ا.ت : خب من چجوری برم داخلش
لیا : باید اول برنامه های یانگ را ببینم و بعد بهت میگم کی خونه نیست اون موقع باید بری
ا.ت : اوک
لیا : اما فعلا باید مطمئن بشی همونجاست یا نه
ا.ت : باشه
تهیونگ ویو
توی دفتر کارم نشسته بودم .. که یهو الکس در زد و اومد داخل ..
الکس : ببخشید ارباب
تهیونگ : بله..
الکس : ...
پارت ۷ تموم شد ✨🫠
لطفاً حمایییییتتتت کنید ❤️✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍
شرط
لایک: ۹۰
کامنت : ۷۰
ا.ت : عااام .. یه لحظه وایسا .. فهمیدم
لیا : چی
ا.ت : .. خب من .. ( و نقشه را برای لیا تعریف کرد )
لیا : عالیه .. فقط نباید توی دردسر بیوفتی ا.ت
ا.ت : اره میدونم ..
لیا : خب زیاد وقت نداریم بهتره بری و اماده بشی
ا.ت : درسته .. من میرم اماده بشم
لیا : باشه .. راستی اینم بزار توی گوشت تا اگه به بن بست خوردی راهنماییت کنم
ا.ت : باشه ( و گذاشت توی گوشش و رفت )
( پرش زمان به خونه ی صاحب باند آبی )
ا.ت ویو
اماده شدم و رفتم سمت خونش ..
ا.ت : دارم میرم در بزنم ( از پشت گوشی )
لیا : باشه .. برو
ا.ت : ( و رفت و زنگ در را زد)
خدمتکار : سلام
ا.ت : سلام
خدمتکار : کاری دارین
ا.ت : عاام راستش با اقای ..
خدمتکار : .. اقای یانگ
ا.ت : ااه .. اره با آقای یانگ کار دارم ( لبخند دندون نما )
خدمتکار : بگم کی اومدن
ا.ت : عاام .. بگین بیان خودشون من را میشناسن
خدمتکار : باشه ( و رفت و با یانگ برگشت )
ا.ت : سلام اقای یانگ
یانگ : اا .. سلام .. من شما را میشناسم
ا.ت : خب من همونیم که اون شب باعث شدم توی قمار ببرین
یانگ : عاا .. اهاان یادم اومد .. بله خوش اومدیم بیاین داخل
ا.ت : باشه .. ممنون ( و اومد داخل)
یانگ : بیاین داخل اتاق کارم تا صحبت کنیم
ا.ت : باشه ( و اومد داخل اتاق کارش نشست )
یانگ : خب چه کاری از دستم ساختست
ا.ت : عاام .. خب من این روزا یکم دستم تنگه خودتون که میدونید گارسون بارم .. اگه میشه .. میتونم اینجا کار کنم
یانگ : .. میخواین اینجا کار کنید ( تعجب)
ا.ت : بله اگه میشه .. اما برام مهم نیست که حقوقش کم یا زیاد باشه .. مهم اینه که یه جایی کار کنم
یانگ : خب.. باشه با خدمه صحبت میکنم که یه کاری بهت بده
ا.ت : اا .. واقعا ممنونم ( لبخند )
یانگ : خواهش میکنم
ا.ت : فقط یه چیزی میتونم از همین امروز کارم را شروع کنم
یانگ : باشه مشکلی نیست
ا.ت : ممنون
ا.ت ویو
اوووف .. اینم از این خوشحالم جور شد حالا باید برم سر وقت اون ببره .. یانگ اومد و با خدمه صحبت کرد و گفتن میتونم خدمتکار بشم و منم چاره ای نداشتم و قبول کردم و اتاقم را بهم نشون دادن و منم اومد داخل اتاق و دیدم روی تخت لباس خدمتکاریمه .. لباسام را عوض کردم و اومد بیرون و اومدم داخل اشپزخونه .. تا سرخدمتکار همه چیز را برام توضیح بده
سرخدمتکار : خب اول از همه اینجا هرچیزی که ارباب بگن همونه .. دوم اون اتاقی که اونجاست ( با اشاره و به ا.ت نشون داد ) هیچ کس حق نداره بره داخلش .. و رو حرف ارباب هم حرف نمیزنی
ا.ت : باشه .. پس من الان چیکار کنم
سرخدمتکار : میتونی پنجره ها را پاک کنی
ا.ت : ..باشه ( و رفت تا پنجره ها را پاک کنه )
ا.ت :( در حین پاک کردن ) میگم لیا ( از پشت گوشی )
لیا : بله
ا.ت : یعنی ببره تو همون اتاقست
لیا : به احتمال زیاد همونجاست
ا.ت : خب من چجوری برم داخلش
لیا : باید اول برنامه های یانگ را ببینم و بعد بهت میگم کی خونه نیست اون موقع باید بری
ا.ت : اوک
لیا : اما فعلا باید مطمئن بشی همونجاست یا نه
ا.ت : باشه
تهیونگ ویو
توی دفتر کارم نشسته بودم .. که یهو الکس در زد و اومد داخل ..
الکس : ببخشید ارباب
تهیونگ : بله..
الکس : ...
پارت ۷ تموم شد ✨🫠
لطفاً حمایییییتتتت کنید ❤️✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🤍
شرط
لایک: ۹۰
کامنت : ۷۰
۳۹.۲k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.