جادوگر سیاه و عشق ❤️🖤پارت۱۷
کوک رفت پایین
هیرا:نه من چه غلطی کردم
لباسمو زود پوشیدم کیفم برداشت
بدوبدو از پله ها پایین رفتم کوک توی آشپزخانه من دیداز
جلوش رد شودم کوک صدام میکرد
هیرا هیرا کجا میری؟
ولی من بدون هیچ توجه ی به کوک از در خونه بیرون اومدم رفتم
نه من نباید اینکارو میکردم جونگکوک دیگه همه چیزو راجبه من میدونه من چی کار کردم آخه؟
باید دیگه از این جا برم میرم دانشگاه میگم من دیگه نمیام سر کلاس خودمو رسیدندم
دانشگاه لباسمو مرتب کردم دستی به مو ها و صورتم کشیدم
جیمین از پشت صدام کرد هیرا
برگشتم که یه دفه جیمین منو توی بغلش گرفت
جیمین:هیرا دو روز کجای میدونی چقدر نگرانت بودم
آخه دختر منو خیلی ترسیدندی
ویو جونگکوک
وقتی هیرا از خونه بیرون رفت منم دنبالش اومدم
میدونم میره دانشگاه دیدمش
داشتم میرفتم پیشش که یه دفه اون پسر پررو
جیمین
صداش کرد یه دفه بغلش کرده
خودم اون پسر عوضی رو میکشم
با اجازه ی کی بغلش کرد
رفتم جلو دست هیرا گرفتم اون از بغل جیمین کشیدم بیرون
توی صورت جیمین نگاه کردم گفتم ببینم با اجازه ی کی دوست دختر منو بغل کردی
جیمین هان چی دوست دختر تو؟
کوک :آره مشکلی هست
بعد کوک هیرا روی به خودش نزدیک کرد دستشو دور کمر هیرا انداخت اون چسبوند به خودش
هیرا بهش نگاه کرد کوک گفت بیبی چرا صبر نکردی باهم بیام ببینم خوبی حالت بیا
برم صبحونه بخوریم چیزی نخوردی
بیا عشقم بریم دست هیرا گرفت با خودش کشید
هیرا:نه من چه غلطی کردم
لباسمو زود پوشیدم کیفم برداشت
بدوبدو از پله ها پایین رفتم کوک توی آشپزخانه من دیداز
جلوش رد شودم کوک صدام میکرد
هیرا هیرا کجا میری؟
ولی من بدون هیچ توجه ی به کوک از در خونه بیرون اومدم رفتم
نه من نباید اینکارو میکردم جونگکوک دیگه همه چیزو راجبه من میدونه من چی کار کردم آخه؟
باید دیگه از این جا برم میرم دانشگاه میگم من دیگه نمیام سر کلاس خودمو رسیدندم
دانشگاه لباسمو مرتب کردم دستی به مو ها و صورتم کشیدم
جیمین از پشت صدام کرد هیرا
برگشتم که یه دفه جیمین منو توی بغلش گرفت
جیمین:هیرا دو روز کجای میدونی چقدر نگرانت بودم
آخه دختر منو خیلی ترسیدندی
ویو جونگکوک
وقتی هیرا از خونه بیرون رفت منم دنبالش اومدم
میدونم میره دانشگاه دیدمش
داشتم میرفتم پیشش که یه دفه اون پسر پررو
جیمین
صداش کرد یه دفه بغلش کرده
خودم اون پسر عوضی رو میکشم
با اجازه ی کی بغلش کرد
رفتم جلو دست هیرا گرفتم اون از بغل جیمین کشیدم بیرون
توی صورت جیمین نگاه کردم گفتم ببینم با اجازه ی کی دوست دختر منو بغل کردی
جیمین هان چی دوست دختر تو؟
کوک :آره مشکلی هست
بعد کوک هیرا روی به خودش نزدیک کرد دستشو دور کمر هیرا انداخت اون چسبوند به خودش
هیرا بهش نگاه کرد کوک گفت بیبی چرا صبر نکردی باهم بیام ببینم خوبی حالت بیا
برم صبحونه بخوریم چیزی نخوردی
بیا عشقم بریم دست هیرا گرفت با خودش کشید
۱۷.۴k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.