فروختن پارت⁶↓
فروختن پارت⁶↓
خب ع پارت قبل متوجه میشین که عملیات داشتن نمیخوام بنویسیم ولی اگه کسی میخواد دایرکت بگه...
ویو ا/ت
با دل درد شدیدی از خواب بلند شدم...که دیدم کوک خیلی کیوت خوابیده ولی من هنوز بهش اعتماد نداشتم...نمیدونم چرا... همش فک میکردم برای ه.رزه بازی منو وارد زندگیش کرده...صدای ویبره گوشیش بلند شد...ولی خودش تکون نخورد...رفتم ببینم کیه داره زنگ میزنه که دیدیم نوشته
هان چون سو
تلفن قطع شد بلافاصله یه پیام براش اومد که دیدمش
*هی مافیای بزرگ کره چرا جواب نمیدی؟
من اومدم کره و الان شرکتتم...خوشحال میشم همو ملاقات کنیم*
چی؟!مافیای کره؟!یعنی اون مافیاس؟!
شکم بیشتر شد که کوک یهو ع خواب پرید
-هی ا/ت بیدار شدی؟
+او او اره
هول شده بودم
-وایسا گوشی من دست تو چیکار میکنه ؟!
+هیچی فقط یکی زنگ زد جواب ندادی اومدم ببینم کیه همین! و خاموشش کنم که اذیت نشی
-اها...بذار ببینم...اوه امم ا/ت من باید برم شرکت
+اوه کوک
-جانم
+...
-چیزی شده؟!
+نه...فقط میشه زود بیای...من حس غریبگی میکنم
-باش
+کوک...
+میگم تو چرا خدمت کار شخصی داری یا رانده شخصی
-چون خوب پول در میارم...
+میشه باهات بیام شرکت؟!
-امروز؟!آخه امروز مهمون دارم
+باشه...ولی باید یه روز منو ببری
-حتما...بیب
+...
-بیا بغلم
اومد و بغلم کرد
+خدافظ
اوم...خدافظ
کوک رفت
منم رفتم پایین و از یکی خواستم برام دوکبوکی درست کنم
¢خانم اینم دوکبوکیتون
+ممنون
¢تعظیم کرد
+وایسا
¢بله
+میدونی شغل کوک چیه؟!
¢نه متاسفانه ما اینجا فقط بی چون و چرا کار میکنیم
+آها
¢میتونم یچی بگم
+اره
¢شما خیلی خوش شانسین
+چرا
¢اخه ارباب خیلی پولدارن...
¢اوه...اگه یه زمانی پول نیاز داشتی بهم بگو
¢میتونم بشینم
+اره حتما
¢راستش من مطمئن نیستم ولی بعضی اوقات ارباب یسری جلسه اینجا میذارن که خب توش نقشه مرگ یکی رو میشن
اصن به من چه...من برم سر کارم
+اوم
گوشی زنگ خورد
-الو...
+سلم
-خوبی
+اره
-اممم من تا شب نمیام خونه ولی شام میریم بیرون برای ساعتای ⁸ آماده باش...ادرسو میفرستم
+ولی برای چی
-میخوام یچی بگم
+باش
-راستی
-لباست خیلی باز نباشه
قطع کردم
مرتیکه فک کرده کیه که میگه من لباس باز نپوشم ولی نکنه میخواد بهم بگه مافیاس
ساعت ⁷ رفتم که آماده شم
که تلفن خونه زنگ خورد...
+الو
×چطوری ...
+اممم شما
×کوک کجاس
+بیرون
×تو کی؟!
+من...
×الو
+ع خودش بپرس
×راستش کوک گفت امروز قرارع با یکی بیاد کافه گفت منم باشم...شما همونی...کوک ادرسو نفرستاد...زنگ زدم که بگم بفرستش
×ارع
پایان تماس
رفتم حاضر شم لباسمو پوشیدم...(اس دو)
رفتم کافه که دیدم کوک کنار یه پسر نشسته...وویی پسره خیلی کیوت بود
وایسا چی میگی ... کوک تورو خریده...بخاطر اون الان حال مامانت خوبه
-هی اومدی
+نه نیومدم/:
×او...
+معرفی نمیکنی
×من جیمینم...از دیدنت خیلی خوشحالم سویتیی
+او...*خنده*منم همینطور...من ا/ت م
+×🤝
-خب نمیخواین بس کنین؟!
+خب چی میخواستی بگی
-یه لحظه بیا کارت دارم
-چرا لباست انقد بازه
+مگه تو تصمیم میگیری؟!
-یااا...من خوشم نمیاد اون نگاش روی بدنت باشه
+آها
-هوففف بهش نزدیک نشو
+ایششش
-چیزی گفتی؟!
+نه
+ببخشید اخلاقش همینجوریه
×میدونم خیلی خوب میشناسمش
×خب این بانو زیبا چیکار توعه؟!
-دوست دخترم
+عا...
-👻
+ایششش
+خب نمیخوای بگی؟!
-راستش چجوری بگم
+انقد سخته یا بده؟!
-نه...ولی من یه...
خب ع پارت قبل متوجه میشین که عملیات داشتن نمیخوام بنویسیم ولی اگه کسی میخواد دایرکت بگه...
ویو ا/ت
با دل درد شدیدی از خواب بلند شدم...که دیدم کوک خیلی کیوت خوابیده ولی من هنوز بهش اعتماد نداشتم...نمیدونم چرا... همش فک میکردم برای ه.رزه بازی منو وارد زندگیش کرده...صدای ویبره گوشیش بلند شد...ولی خودش تکون نخورد...رفتم ببینم کیه داره زنگ میزنه که دیدیم نوشته
هان چون سو
تلفن قطع شد بلافاصله یه پیام براش اومد که دیدمش
*هی مافیای بزرگ کره چرا جواب نمیدی؟
من اومدم کره و الان شرکتتم...خوشحال میشم همو ملاقات کنیم*
چی؟!مافیای کره؟!یعنی اون مافیاس؟!
شکم بیشتر شد که کوک یهو ع خواب پرید
-هی ا/ت بیدار شدی؟
+او او اره
هول شده بودم
-وایسا گوشی من دست تو چیکار میکنه ؟!
+هیچی فقط یکی زنگ زد جواب ندادی اومدم ببینم کیه همین! و خاموشش کنم که اذیت نشی
-اها...بذار ببینم...اوه امم ا/ت من باید برم شرکت
+اوه کوک
-جانم
+...
-چیزی شده؟!
+نه...فقط میشه زود بیای...من حس غریبگی میکنم
-باش
+کوک...
+میگم تو چرا خدمت کار شخصی داری یا رانده شخصی
-چون خوب پول در میارم...
+میشه باهات بیام شرکت؟!
-امروز؟!آخه امروز مهمون دارم
+باشه...ولی باید یه روز منو ببری
-حتما...بیب
+...
-بیا بغلم
اومد و بغلم کرد
+خدافظ
اوم...خدافظ
کوک رفت
منم رفتم پایین و از یکی خواستم برام دوکبوکی درست کنم
¢خانم اینم دوکبوکیتون
+ممنون
¢تعظیم کرد
+وایسا
¢بله
+میدونی شغل کوک چیه؟!
¢نه متاسفانه ما اینجا فقط بی چون و چرا کار میکنیم
+آها
¢میتونم یچی بگم
+اره
¢شما خیلی خوش شانسین
+چرا
¢اخه ارباب خیلی پولدارن...
¢اوه...اگه یه زمانی پول نیاز داشتی بهم بگو
¢میتونم بشینم
+اره حتما
¢راستش من مطمئن نیستم ولی بعضی اوقات ارباب یسری جلسه اینجا میذارن که خب توش نقشه مرگ یکی رو میشن
اصن به من چه...من برم سر کارم
+اوم
گوشی زنگ خورد
-الو...
+سلم
-خوبی
+اره
-اممم من تا شب نمیام خونه ولی شام میریم بیرون برای ساعتای ⁸ آماده باش...ادرسو میفرستم
+ولی برای چی
-میخوام یچی بگم
+باش
-راستی
-لباست خیلی باز نباشه
قطع کردم
مرتیکه فک کرده کیه که میگه من لباس باز نپوشم ولی نکنه میخواد بهم بگه مافیاس
ساعت ⁷ رفتم که آماده شم
که تلفن خونه زنگ خورد...
+الو
×چطوری ...
+اممم شما
×کوک کجاس
+بیرون
×تو کی؟!
+من...
×الو
+ع خودش بپرس
×راستش کوک گفت امروز قرارع با یکی بیاد کافه گفت منم باشم...شما همونی...کوک ادرسو نفرستاد...زنگ زدم که بگم بفرستش
×ارع
پایان تماس
رفتم حاضر شم لباسمو پوشیدم...(اس دو)
رفتم کافه که دیدم کوک کنار یه پسر نشسته...وویی پسره خیلی کیوت بود
وایسا چی میگی ... کوک تورو خریده...بخاطر اون الان حال مامانت خوبه
-هی اومدی
+نه نیومدم/:
×او...
+معرفی نمیکنی
×من جیمینم...از دیدنت خیلی خوشحالم سویتیی
+او...*خنده*منم همینطور...من ا/ت م
+×🤝
-خب نمیخواین بس کنین؟!
+خب چی میخواستی بگی
-یه لحظه بیا کارت دارم
-چرا لباست انقد بازه
+مگه تو تصمیم میگیری؟!
-یااا...من خوشم نمیاد اون نگاش روی بدنت باشه
+آها
-هوففف بهش نزدیک نشو
+ایششش
-چیزی گفتی؟!
+نه
+ببخشید اخلاقش همینجوریه
×میدونم خیلی خوب میشناسمش
×خب این بانو زیبا چیکار توعه؟!
-دوست دخترم
+عا...
-👻
+ایششش
+خب نمیخوای بگی؟!
-راستش چجوری بگم
+انقد سخته یا بده؟!
-نه...ولی من یه...
۸.۵k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.