تک پارتی کوک
تک پارتی کوک
از زبان ات
العان ۳ماه می شه که من یه بیماری بی درمان دارم که تویه سرم هست (اسمش یادم نی)دکتر گفته باید عمل کنم فردا نوبت عمل دارم از روی تخت بلند شدم و رفتم دست و صورتمو سشتم
رفتم پایین ناهار درست کردم بعد از چند دقیقه کوک بلند شد کوک میدونست من بیماری دارم
کوک=صبح بخیر بیبی
ات=صبح بخیر
کوک=خیلی خسته بودم زیاد خوابیدم
ات=اشکال ندارع بانیه خوابالو
ناهارم گذاشتم و باهم خوردیم
عصر با کوک رفتیم یه پارک و باهم قدم زدیم
هوا خیلی خوب بود رفتیم یه جا نسشتیم و به ستاره ها نگاه کردیم خیلی خوشگل بودن
بعد از چند دقیقه برگشتیم خونه و شام خوردیم و رفتیم خوابیدیم
صبح
بیدار شدم کوک هم بیدار شده بود اماده شدیم رفتیم بیمارستان چون نوبت عمل داشتم دکتر گفته بود۵۰٪ اعتمال زنده نبودم هست لباس های عمل پوشیدم و منو بردن برای عمل
از زبان کوک
۳ساعت گذشت ولی هنوز خبری نبود داشتم تویه سالن راه می رفتم که دکتر اومد
دکتر=ببخشید آقای جعون ولی ما نتونستیم نجاتش بدیم
کوک=چ..چی یعنی چی ات کجاست چش شده
دکتر=ما اون و از دست دادیم
کوک=نه شما دارید دروغ میگید ات منو ول نمی کنه نه رفتم تویه اتاق عمل ات اونجا بی جون دراز کشیده بود رفتم بغلش کردم
کوک=ات....ات چشاتو باز کن هقق میدونم داری باهام شوخی می کنی از این هقق شوخی ها نکن هق
کوک=ات ات نه آن چشاتو باز کننن
دکتر=آقای جعون اروم باشید
کوک=بهم دست نزن ات زندست من میدونم
پرستار ها منو کشیدن از اتاق عمل بیرون
کوک=نه ولم کنید من باید برم پیش ات...اتتت
از زبان ات
العان ۳ماه می شه که من یه بیماری بی درمان دارم که تویه سرم هست (اسمش یادم نی)دکتر گفته باید عمل کنم فردا نوبت عمل دارم از روی تخت بلند شدم و رفتم دست و صورتمو سشتم
رفتم پایین ناهار درست کردم بعد از چند دقیقه کوک بلند شد کوک میدونست من بیماری دارم
کوک=صبح بخیر بیبی
ات=صبح بخیر
کوک=خیلی خسته بودم زیاد خوابیدم
ات=اشکال ندارع بانیه خوابالو
ناهارم گذاشتم و باهم خوردیم
عصر با کوک رفتیم یه پارک و باهم قدم زدیم
هوا خیلی خوب بود رفتیم یه جا نسشتیم و به ستاره ها نگاه کردیم خیلی خوشگل بودن
بعد از چند دقیقه برگشتیم خونه و شام خوردیم و رفتیم خوابیدیم
صبح
بیدار شدم کوک هم بیدار شده بود اماده شدیم رفتیم بیمارستان چون نوبت عمل داشتم دکتر گفته بود۵۰٪ اعتمال زنده نبودم هست لباس های عمل پوشیدم و منو بردن برای عمل
از زبان کوک
۳ساعت گذشت ولی هنوز خبری نبود داشتم تویه سالن راه می رفتم که دکتر اومد
دکتر=ببخشید آقای جعون ولی ما نتونستیم نجاتش بدیم
کوک=چ..چی یعنی چی ات کجاست چش شده
دکتر=ما اون و از دست دادیم
کوک=نه شما دارید دروغ میگید ات منو ول نمی کنه نه رفتم تویه اتاق عمل ات اونجا بی جون دراز کشیده بود رفتم بغلش کردم
کوک=ات....ات چشاتو باز کن هقق میدونم داری باهام شوخی می کنی از این هقق شوخی ها نکن هق
کوک=ات ات نه آن چشاتو باز کننن
دکتر=آقای جعون اروم باشید
کوک=بهم دست نزن ات زندست من میدونم
پرستار ها منو کشیدن از اتاق عمل بیرون
کوک=نه ولم کنید من باید برم پیش ات...اتتت
۷۰.۱k
۲۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.