تکپارتی(درخواستی)P1
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#یونجون
&من ماله توئم تو مال منی...
علامت ا.ت+ علامت یونجون_
ویو یورآ؛
با خستگی زیاد وارد حیاط خونه شدین امشب واقعا واسه هردوتون خسته کننده بود البته قابل درک هم بود چون بعد ازدواجتون الان مسئولیت های مانند رفتن به عروسی فامیل همدیگه رو داشتین و الان نیز از عروسی دختر خاله یونجون برمیگشتین..
به کفش های پاشنه بلندت که از اول عروسی تا آخرش پاهاتو سرویس کرده بود نگاه کرده و با درد نالیدی:این کفشا واقعا خیلی رو مخن..
یونجون همینطور که پشت سرت ایستاده بود لبخند کوتاهی زدو گفت:چرا پوشیدیشون؟*دستشو آروم رو موهات کشید*مگه مجبوری کوچولوم؟
با عصبانیت و خستگی به سمتش چرخیدی و با همان حالت ادامه دادی:همینطور که خودت هم میگی "کوچولو" من قد کوتاهم!
_عزیز دلم..*به سمتت قدم برداشت و فاصلتونو صفر کرد*..منظور من قدت نیست قیافته..*نگاهتو به چشاش دادی*..قیافه کیوتت که تورو کوچولو جلوه میده:)
خنده ای کوتاهی از جمله قشنگش که کلی قلبتو پروانه ای کرده بود کردی که متقابلا خندشو تحویلت داد و دستتو گرفت..
_بریم خونه؟
+اهوم..
یونجون به طرف در چرخید و قدمی برداشت تو هم خواستی قدمتو با قدماش هماهنگ کنی ولی متاسفانه درد پات باعث متوقفت شد!
یونجون سوالی به طرفت برگشت ولی وقتی قیافه جمع شدتو به خاطر درد دید زود با نگرانی پرسید..
_ا.ت چیشده؟حالت بده؟
خندیدی..
+نه...فقط پام دیگه نمیتونه این کفش هارو تحمل کنه!
+ولی اش..*یونجون با بغل گرفتن براید استایلش حرفتو قطع کرد و با خستگی که از چشماش معلوم بود به سمت در خونه قدم برداشت*
+هی یونجون منظورم این نبود خودت هم به اندازه من خسته ای بذارم زمین!
_نه عشقم من خسته نیستم و پاشنه های من اندازه پاشنه های تو بلند نیستن..
خندیدی و چون میدونستی قرار نیست بذارتت زمین سرتو آروم رو بازوی گرمش قرار دادی و چشاتو بستی..
.
.
ثانیه ای نگذشت که با قرار گرفتن بدنت رو چیز نرمی چشاتو باز کردی بله درسته رو تخت بودی..
اخم کرده و با حالت کیوت رو به یونجونی که کفشاتو درمیاورد کرده و گفتی:بازوت خیلی راحت تر از این بالش سنگی بود..
خنده کیوتی زد و سرشو به سمتت چرخوند:میخوای دوباره بغلت بگیرم؟
+اهوم..*دستاتو باز کردی که به بغلت بیاد ولی در کمال تعجب سرشو به سمت پات چرخوند اخم کردیو دوباره لب زدی*
+بیا دیگه اذیتت نکن..
_میام عشقم،ولی الان نه!
+چرااا من الان میخوامت!
_بذار این پاتو معاینه کنم بعد..ورم کرده!
+یا یونجون بیا دیگه ولش کن..
#درخواستی
#یونجون
&من ماله توئم تو مال منی...
علامت ا.ت+ علامت یونجون_
ویو یورآ؛
با خستگی زیاد وارد حیاط خونه شدین امشب واقعا واسه هردوتون خسته کننده بود البته قابل درک هم بود چون بعد ازدواجتون الان مسئولیت های مانند رفتن به عروسی فامیل همدیگه رو داشتین و الان نیز از عروسی دختر خاله یونجون برمیگشتین..
به کفش های پاشنه بلندت که از اول عروسی تا آخرش پاهاتو سرویس کرده بود نگاه کرده و با درد نالیدی:این کفشا واقعا خیلی رو مخن..
یونجون همینطور که پشت سرت ایستاده بود لبخند کوتاهی زدو گفت:چرا پوشیدیشون؟*دستشو آروم رو موهات کشید*مگه مجبوری کوچولوم؟
با عصبانیت و خستگی به سمتش چرخیدی و با همان حالت ادامه دادی:همینطور که خودت هم میگی "کوچولو" من قد کوتاهم!
_عزیز دلم..*به سمتت قدم برداشت و فاصلتونو صفر کرد*..منظور من قدت نیست قیافته..*نگاهتو به چشاش دادی*..قیافه کیوتت که تورو کوچولو جلوه میده:)
خنده ای کوتاهی از جمله قشنگش که کلی قلبتو پروانه ای کرده بود کردی که متقابلا خندشو تحویلت داد و دستتو گرفت..
_بریم خونه؟
+اهوم..
یونجون به طرف در چرخید و قدمی برداشت تو هم خواستی قدمتو با قدماش هماهنگ کنی ولی متاسفانه درد پات باعث متوقفت شد!
یونجون سوالی به طرفت برگشت ولی وقتی قیافه جمع شدتو به خاطر درد دید زود با نگرانی پرسید..
_ا.ت چیشده؟حالت بده؟
خندیدی..
+نه...فقط پام دیگه نمیتونه این کفش هارو تحمل کنه!
+ولی اش..*یونجون با بغل گرفتن براید استایلش حرفتو قطع کرد و با خستگی که از چشماش معلوم بود به سمت در خونه قدم برداشت*
+هی یونجون منظورم این نبود خودت هم به اندازه من خسته ای بذارم زمین!
_نه عشقم من خسته نیستم و پاشنه های من اندازه پاشنه های تو بلند نیستن..
خندیدی و چون میدونستی قرار نیست بذارتت زمین سرتو آروم رو بازوی گرمش قرار دادی و چشاتو بستی..
.
.
ثانیه ای نگذشت که با قرار گرفتن بدنت رو چیز نرمی چشاتو باز کردی بله درسته رو تخت بودی..
اخم کرده و با حالت کیوت رو به یونجونی که کفشاتو درمیاورد کرده و گفتی:بازوت خیلی راحت تر از این بالش سنگی بود..
خنده کیوتی زد و سرشو به سمتت چرخوند:میخوای دوباره بغلت بگیرم؟
+اهوم..*دستاتو باز کردی که به بغلت بیاد ولی در کمال تعجب سرشو به سمت پات چرخوند اخم کردیو دوباره لب زدی*
+بیا دیگه اذیتت نکن..
_میام عشقم،ولی الان نه!
+چرااا من الان میخوامت!
_بذار این پاتو معاینه کنم بعد..ورم کرده!
+یا یونجون بیا دیگه ولش کن..
۱۹.۷k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.