عشقه دردسرساز p³⁶
عشقه دردسرساز p³⁶
لینو.
فرصت مناسبی بود تا نقشمو عملی کنم سریع از سرش گرفتم برگردوندمش و فاصله مون خیلی کم بود چشای فلیکس اندازه کاسه شده بود به لبش نگاه کردم @چی..چیکار...دا..ری میکن..ی؟ سرمو پیش گوشش بردم آروم زمزمه کردم لینو: چیکار دوس داری بکنم؟ چان: لینو بسه سرمو کمی بالا بردم دیدم هان با چشای گشاد و دهن باز داره نگاه میکنه و چان هیونگم با تأسف نگاه میکنه دوباره سرمو نزدیک فلیکس بردم و نزدیک ترش شدم به طوری که حتی یه سانت هم فاصله نداشتیم چان: گفتمممم بسههه یه لبخند شیطانی زدم و کمکش کردم بشینه و ازش فاصله گرفتم فلیکس کپ کرده بود چان پیشش نشست چان: خوبی؟هی با توعم ولی فلیکس چیزی نگفت چان: یا لینو و بعد با عصبانیت نگام کرد لینو: چیه؟ چان: هوفففف به فلیکس کمک کرد تا بره خونه با همدیگه رفتیم خونه هان بهش آب داد بعد از چند دقیقه حالش خوب شد چان: بهتری؟ @اره چان: خوبه @دیگه میتونین برین هان: یاااا چرا هی میگی بریم؟ ما اومدیم تو رو برگردونیم @منم دوس ندارم برگردم چان: چرا مثلا؟ @من دلیلای خودمو دارم و نیاز نمیبینم به شما بگم لینو: مثل بچه آدم میگی یا میام یه کاری میکنم که بگی تهشم یه لبخند زدم @اصلا چرا میخوایین برگردم؟ هان: چرا داره؟ همه چیزت تو سئوله @نه من چیزی تو سئول ندارم هان جوری که کاملا مشخصه بغض کرده هان: چطور دلت اومد؟ من چیم پس؟ @من تو رو به پیش بچه ها گذاشتم اونا دوستای خوبی برات میشن هان بغضش شکست و قطرات اشک از چشماش پایین اومد هان: من اونا رو نمیخوام من فقط به تو نیاز دارم فلیکس شروع کرد به سرفه چان: خوبی؟ فلیکس دستشو جلو دهنش گرفته بود و همچنان سرفه میکرد بعد از چند تا سرفه دستشو از دهنش فاصله داد و با چیزی که دیدم تعجب کردم دستش خونی بود هان: فلیکسسس @چیزی نیس هان: یعنی چی چیزی نیس؟؟ پس اون خون چیه؟؟؟ @میشه برین؟؟ هان با جدیت تمام هان: نه الانم میریم بیمارستان @ هه کی؟شما؟به سلامت هان: منظورت چیه؟ @من دکتر رفتم
یه پارت طولانی:)))
#فیک استری کیدز
#فیک اسکیز
لینو.
فرصت مناسبی بود تا نقشمو عملی کنم سریع از سرش گرفتم برگردوندمش و فاصله مون خیلی کم بود چشای فلیکس اندازه کاسه شده بود به لبش نگاه کردم @چی..چیکار...دا..ری میکن..ی؟ سرمو پیش گوشش بردم آروم زمزمه کردم لینو: چیکار دوس داری بکنم؟ چان: لینو بسه سرمو کمی بالا بردم دیدم هان با چشای گشاد و دهن باز داره نگاه میکنه و چان هیونگم با تأسف نگاه میکنه دوباره سرمو نزدیک فلیکس بردم و نزدیک ترش شدم به طوری که حتی یه سانت هم فاصله نداشتیم چان: گفتمممم بسههه یه لبخند شیطانی زدم و کمکش کردم بشینه و ازش فاصله گرفتم فلیکس کپ کرده بود چان پیشش نشست چان: خوبی؟هی با توعم ولی فلیکس چیزی نگفت چان: یا لینو و بعد با عصبانیت نگام کرد لینو: چیه؟ چان: هوفففف به فلیکس کمک کرد تا بره خونه با همدیگه رفتیم خونه هان بهش آب داد بعد از چند دقیقه حالش خوب شد چان: بهتری؟ @اره چان: خوبه @دیگه میتونین برین هان: یاااا چرا هی میگی بریم؟ ما اومدیم تو رو برگردونیم @منم دوس ندارم برگردم چان: چرا مثلا؟ @من دلیلای خودمو دارم و نیاز نمیبینم به شما بگم لینو: مثل بچه آدم میگی یا میام یه کاری میکنم که بگی تهشم یه لبخند زدم @اصلا چرا میخوایین برگردم؟ هان: چرا داره؟ همه چیزت تو سئوله @نه من چیزی تو سئول ندارم هان جوری که کاملا مشخصه بغض کرده هان: چطور دلت اومد؟ من چیم پس؟ @من تو رو به پیش بچه ها گذاشتم اونا دوستای خوبی برات میشن هان بغضش شکست و قطرات اشک از چشماش پایین اومد هان: من اونا رو نمیخوام من فقط به تو نیاز دارم فلیکس شروع کرد به سرفه چان: خوبی؟ فلیکس دستشو جلو دهنش گرفته بود و همچنان سرفه میکرد بعد از چند تا سرفه دستشو از دهنش فاصله داد و با چیزی که دیدم تعجب کردم دستش خونی بود هان: فلیکسسس @چیزی نیس هان: یعنی چی چیزی نیس؟؟ پس اون خون چیه؟؟؟ @میشه برین؟؟ هان با جدیت تمام هان: نه الانم میریم بیمارستان @ هه کی؟شما؟به سلامت هان: منظورت چیه؟ @من دکتر رفتم
یه پارت طولانی:)))
#فیک استری کیدز
#فیک اسکیز
۵.۷k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.