تماس مرگ فصل ۲ پارت ۳
هوسوک در بین راه همش به اون دختر یعنی تارا فکر میکرد
چرا انقدر براش آشنا بود ؟
با اینکه ففط یک ساعت از دوستیشون گذشته بود اما حس میکرد سالهاست اون رو میشناسه ! و این حس براش عجیب بود ....
لوکیشن : خونه شون
آروم در رو باز کرد
انتظار داشت همه خواب باشن اما همه بیدار بودن!
¥ هوسوکاا تو کجا بودییی
€ آم ... رفته بودم قدم بزنم
£ خو چرا نگفتی مرتیکه 😐
€ ببخشید
+ وایسا .... چرا انقدر سر و بدنت کثیف و خونیه ؟ چی شده ؟
€ توضیحش مفصله بزارین بیام براتون میگم
لباسش رو در آورد و رفت حموم
حدود بیست دقیقه بعد بیرون اومد و لباساش رو پوشید و به جمعشون پیوست
* خب بگو بینم چه اتفاقی افتاده برات ؟
€ اوکی آم ... جین کجاست؟
£ هوففف میخوای کجا باشه ؟ طبق معمول تو اتاقشه ، حالش روز به روز داره بدتر میشه
€ ای بابا ما به خاطر اون اومدیم مسافرت که یکم از افسردگیش کم بشه بعد تازه داره بدترم میشه ؟ 😕
£ بیخیالش حالا تو بگو
€ خب داشتم قدم میزدنم که دوتا پسر تقریبا همسن خودمون اومدن سمتم و حرفای نژادپرستانه ای بهم زدن و منم بهشون فحش دادم
^ مرض داشتی ؟😐
€ خو عصبیم کردن 😬
¥ خب بعدش ؟
€ خب کارم خیلی عصبانیشون کرد و شروع کردن به کتک زدن من
£ شتتت خبببب
€ تقریبا داشتم خون بالا میاوردم که یه دختری صداشون کرد
^ و اون دختره هم زد لت و پارشون کرد
€ نه اونا زودتر فرار کردن ، مثل اینکه میشناختنش و قبلا هم یه کتک مفصل ازش خوردن
£ 😂
^ اسمش چی بود ؟
€ تارا ، ما با هم دوست شدیم ، یعنی خودش خواست با من دوست بشه و منم قبول کردم
¥ دیگه همونجا رل میزدین تموم میشد میرفت دیگه
همه خندیدند
₩ سلام بچه ها
€ سلام جینااا ، میگم میشه یه لحظه باهات حرف بزنم ؟
₩ بیا
هوسوک و سوکجین به اتاق جین رفتند
€ ببین جین ، میدونم چقدر اعصابت به خاطر اون اتفاقات خرابه ولی باید باهاش کنار بیای ! نه اینکه انقدر حال خودتو بدتر کنی😕 ما به خاطر تو اومدیم اینجا که حالت بهتر بشه
₩ هوسوک بفهم ! نمیشه ! من نمیتونم از دست دادن تنها کسی که داشتم رو تحمل کنم ! اون باید پیدا بشه
اشک از چشمای جین جاری شد
هوسوک جین رو تو بغلش گرفت
€ میدونم چقدر ناراحتی درکت میکنم ، سعی میکنم برات پیداش کنم ، ولی اگه نشد واقعا باید باهاش کنار بیای ، و توی پیدا کردنش باید بهم کمک کنی
₩ هق .... باشه
چرا انقدر براش آشنا بود ؟
با اینکه ففط یک ساعت از دوستیشون گذشته بود اما حس میکرد سالهاست اون رو میشناسه ! و این حس براش عجیب بود ....
لوکیشن : خونه شون
آروم در رو باز کرد
انتظار داشت همه خواب باشن اما همه بیدار بودن!
¥ هوسوکاا تو کجا بودییی
€ آم ... رفته بودم قدم بزنم
£ خو چرا نگفتی مرتیکه 😐
€ ببخشید
+ وایسا .... چرا انقدر سر و بدنت کثیف و خونیه ؟ چی شده ؟
€ توضیحش مفصله بزارین بیام براتون میگم
لباسش رو در آورد و رفت حموم
حدود بیست دقیقه بعد بیرون اومد و لباساش رو پوشید و به جمعشون پیوست
* خب بگو بینم چه اتفاقی افتاده برات ؟
€ اوکی آم ... جین کجاست؟
£ هوففف میخوای کجا باشه ؟ طبق معمول تو اتاقشه ، حالش روز به روز داره بدتر میشه
€ ای بابا ما به خاطر اون اومدیم مسافرت که یکم از افسردگیش کم بشه بعد تازه داره بدترم میشه ؟ 😕
£ بیخیالش حالا تو بگو
€ خب داشتم قدم میزدنم که دوتا پسر تقریبا همسن خودمون اومدن سمتم و حرفای نژادپرستانه ای بهم زدن و منم بهشون فحش دادم
^ مرض داشتی ؟😐
€ خو عصبیم کردن 😬
¥ خب بعدش ؟
€ خب کارم خیلی عصبانیشون کرد و شروع کردن به کتک زدن من
£ شتتت خبببب
€ تقریبا داشتم خون بالا میاوردم که یه دختری صداشون کرد
^ و اون دختره هم زد لت و پارشون کرد
€ نه اونا زودتر فرار کردن ، مثل اینکه میشناختنش و قبلا هم یه کتک مفصل ازش خوردن
£ 😂
^ اسمش چی بود ؟
€ تارا ، ما با هم دوست شدیم ، یعنی خودش خواست با من دوست بشه و منم قبول کردم
¥ دیگه همونجا رل میزدین تموم میشد میرفت دیگه
همه خندیدند
₩ سلام بچه ها
€ سلام جینااا ، میگم میشه یه لحظه باهات حرف بزنم ؟
₩ بیا
هوسوک و سوکجین به اتاق جین رفتند
€ ببین جین ، میدونم چقدر اعصابت به خاطر اون اتفاقات خرابه ولی باید باهاش کنار بیای ! نه اینکه انقدر حال خودتو بدتر کنی😕 ما به خاطر تو اومدیم اینجا که حالت بهتر بشه
₩ هوسوک بفهم ! نمیشه ! من نمیتونم از دست دادن تنها کسی که داشتم رو تحمل کنم ! اون باید پیدا بشه
اشک از چشمای جین جاری شد
هوسوک جین رو تو بغلش گرفت
€ میدونم چقدر ناراحتی درکت میکنم ، سعی میکنم برات پیداش کنم ، ولی اگه نشد واقعا باید باهاش کنار بیای ، و توی پیدا کردنش باید بهم کمک کنی
₩ هق .... باشه
۱۰.۲k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.