₱≈۹
برش زمانی به ساعت ۹ شب
از ماشین لیموزین آخرین مدل کوک پیاده شدن و به سمت معروف ترین دیسکو قدم برداشتن بادیگاردا دور تا دورشون رو با اصلحه گرفته بودن رفتن داخل همه نگاهها رو تهیونگ و جونکوک بود بعد وارد شدن همه تعظیم کردن و تهیونگ و جونکوک بدون توجه به اونا به طبقه بالا که مخصوص مافیا ها بود رفتن رو مبل بزرگی که اونجا بود نشستن و براشون ودکا آوردن و مرد سیاه پوست که لباس سفید تا روی پاهاش بود و شالی که به سرش بستیده بود(تیپ عرب ها چجوریه خودتون یه چی تصور کنین من بیشتر از این نمیدونستم😂) (علامتش~)
~سلام و علیکم یا سیدی (سلام آقا)
اما جوابی ازکوک و ته دریافت نکرد
+محموله ها آمادس
~نعم سیدی(بله آقا)
+هوم خوبه ولی...تو داشتی دفعه پیش سر من کلا میذاشتی (پوزخند)
مرد خم شد و به کوک مث سگ التماس میکرد که با اشاره کوک بلند شد
+ایندفعه رو نادیده میگیرم چون هنوز لازمت دارم ولی دفعه دیگه همچین غلطی بکنی خانوادتو سلاخی میکنم فهمیدی
~نعم سیدی
جونکوک ویبشو داغ کرد و چند پک ازش کشید بوی مشروب و دود ویب فضا رو برداشته بود همه و این چیزی بود که به کوک آرامش میداد ولی نه به اندازه ملکه سرکشش
&جونکوک(خمار)
+باز که خمار شدی
& به شدت نیاز دارم ببینم چیزی همرات داری
+چی میخوای
&سه گرم کوکائین آههههه کوک زود باش درد دارم
+خیلی خب بیا بگیر
جونکوک به تهیونگ کوکائین داد و تهیونگ سریع به سمت دستشویی رفت تا موادشو مصرف کنه اون معتاد بود وقتی عشقش زیر یه حرومزاده دیگه داشت جون میداد از اون روز تهیونگ دست به هر موادی زد و معتاد شد جونکوک از اینکه دوستش اینجوری شده ناراحت بود ولی فایده ای نداشت نگرانی جونکوک نمیتونست قلب شکسته تهیونگ رو ترمیم کنه....
از ماشین لیموزین آخرین مدل کوک پیاده شدن و به سمت معروف ترین دیسکو قدم برداشتن بادیگاردا دور تا دورشون رو با اصلحه گرفته بودن رفتن داخل همه نگاهها رو تهیونگ و جونکوک بود بعد وارد شدن همه تعظیم کردن و تهیونگ و جونکوک بدون توجه به اونا به طبقه بالا که مخصوص مافیا ها بود رفتن رو مبل بزرگی که اونجا بود نشستن و براشون ودکا آوردن و مرد سیاه پوست که لباس سفید تا روی پاهاش بود و شالی که به سرش بستیده بود(تیپ عرب ها چجوریه خودتون یه چی تصور کنین من بیشتر از این نمیدونستم😂) (علامتش~)
~سلام و علیکم یا سیدی (سلام آقا)
اما جوابی ازکوک و ته دریافت نکرد
+محموله ها آمادس
~نعم سیدی(بله آقا)
+هوم خوبه ولی...تو داشتی دفعه پیش سر من کلا میذاشتی (پوزخند)
مرد خم شد و به کوک مث سگ التماس میکرد که با اشاره کوک بلند شد
+ایندفعه رو نادیده میگیرم چون هنوز لازمت دارم ولی دفعه دیگه همچین غلطی بکنی خانوادتو سلاخی میکنم فهمیدی
~نعم سیدی
جونکوک ویبشو داغ کرد و چند پک ازش کشید بوی مشروب و دود ویب فضا رو برداشته بود همه و این چیزی بود که به کوک آرامش میداد ولی نه به اندازه ملکه سرکشش
&جونکوک(خمار)
+باز که خمار شدی
& به شدت نیاز دارم ببینم چیزی همرات داری
+چی میخوای
&سه گرم کوکائین آههههه کوک زود باش درد دارم
+خیلی خب بیا بگیر
جونکوک به تهیونگ کوکائین داد و تهیونگ سریع به سمت دستشویی رفت تا موادشو مصرف کنه اون معتاد بود وقتی عشقش زیر یه حرومزاده دیگه داشت جون میداد از اون روز تهیونگ دست به هر موادی زد و معتاد شد جونکوک از اینکه دوستش اینجوری شده ناراحت بود ولی فایده ای نداشت نگرانی جونکوک نمیتونست قلب شکسته تهیونگ رو ترمیم کنه....
۷۰.۰k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.