اولیم تجربه باتو
اولیم تجربه باتو
پارت ۲۹
_همینجا بمون درو پنجره هارو هم قفل کن.لطفا به حرفم گوش بده
-باشه.مراقب باش
_هستم
کیونگ
وقتی کوک رفت به حرفش گوش کردم و درو پنجره هارو قفل کردم.چند دقیقه ای همینطوری تو اتاق نشسته بودم که یه صدایی اومد.کسایی که اومده بودن تو خونه میخواستن درو بشکونن.تا دیدم دارن تلاش میکنن که بیان تو اتاق سریع رفتم تو کمد.بعد از کلی زور زدن در شکست.وقتی دیدن تو اتاق نیستم شروع کردن کمدارو گشتن.دستمو جلو دهنم گذاشتم تا صدایی ازم در نیاد.دونه دونه در کمدارو باز میکردن تا رسید به کمدی که من توش بودم.اون آشغال اینجا چیکار میکرد
-تو....
....:منو ببخش
دیگه چیزی حالیم نشد
کوک
داشتم با کیونگ حرف میزدم که صدای انفجار اومد.بهش گفتم که درو پنجره هارو قفل کنه و اومدم پایین.
_تو کی هستی؟به جرعتی اومدی تو خونه من؟
...:منو یادت نیست؟دوست دخترت که خوب منو یادشه
_چی میگی؟تو کی هستی؟آهان ده بنال
...:خب بابا آروم تر.ترسوندیمون...ووسوکم
وقتی گفت ووسوکم تازه فهمیدم که چی شده
_چی؟توعه آشغال
ووسوک:اوووو آقای جئون تند نرو
_بادیگارد(داد)
ووسوک:تلاش نکن اونا مشغول دعوا با لشکر منن
_اینجا چی میخوای
ووسوک:چیز زیادی نمیخوام...فقط کیونگو بده تا برم
_تو خوابم نمیبینی.من امرا اونو به تو بدم
ووسوک:خب من فکر میکردم با صحبت میشه حلش کرد ولی......
(چندتا بادیگارد ریخن تو خونه)
ووسوک:.....
پارت ۲۹
_همینجا بمون درو پنجره هارو هم قفل کن.لطفا به حرفم گوش بده
-باشه.مراقب باش
_هستم
کیونگ
وقتی کوک رفت به حرفش گوش کردم و درو پنجره هارو قفل کردم.چند دقیقه ای همینطوری تو اتاق نشسته بودم که یه صدایی اومد.کسایی که اومده بودن تو خونه میخواستن درو بشکونن.تا دیدم دارن تلاش میکنن که بیان تو اتاق سریع رفتم تو کمد.بعد از کلی زور زدن در شکست.وقتی دیدن تو اتاق نیستم شروع کردن کمدارو گشتن.دستمو جلو دهنم گذاشتم تا صدایی ازم در نیاد.دونه دونه در کمدارو باز میکردن تا رسید به کمدی که من توش بودم.اون آشغال اینجا چیکار میکرد
-تو....
....:منو ببخش
دیگه چیزی حالیم نشد
کوک
داشتم با کیونگ حرف میزدم که صدای انفجار اومد.بهش گفتم که درو پنجره هارو قفل کنه و اومدم پایین.
_تو کی هستی؟به جرعتی اومدی تو خونه من؟
...:منو یادت نیست؟دوست دخترت که خوب منو یادشه
_چی میگی؟تو کی هستی؟آهان ده بنال
...:خب بابا آروم تر.ترسوندیمون...ووسوکم
وقتی گفت ووسوکم تازه فهمیدم که چی شده
_چی؟توعه آشغال
ووسوک:اوووو آقای جئون تند نرو
_بادیگارد(داد)
ووسوک:تلاش نکن اونا مشغول دعوا با لشکر منن
_اینجا چی میخوای
ووسوک:چیز زیادی نمیخوام...فقط کیونگو بده تا برم
_تو خوابم نمیبینی.من امرا اونو به تو بدم
ووسوک:خب من فکر میکردم با صحبت میشه حلش کرد ولی......
(چندتا بادیگارد ریخن تو خونه)
ووسوک:.....
۳.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.