فرشته غریبه p⁵
تو همین فکرا بود که با صدای تهیونگ به خودش اومد
تهیونگ: اوو بیدار شدی .. بیا بریم صبونه بخوریم
ات بدون اینکه چیزی بگه دنبال ته رفت و رفت صبونه بخوره
تهیونگ رفت و براش پنکیک درست کرد
ات : اووو تو خیلی خوب پنکیک درس میکنی ! باید بهم یاد بدی
* حدود ۳ هفته میگذره که ات با تهیونگ زندگی میکنه و با هم خیلی خیلی صمیمی شدن *
تهیونگ: اتتتتتت
ات: هاععععع چته؟؟
تهیونگ: من دارم میرم فعلا خدافظ
ات: شب زود برگرد ته
تهیونگ: باشه ....
تهیونگ رفت سراغ کاراش و ات تو خونه تنها موند
☆ پرش زمانی ساعت ۶ بعد از ظهر ☆
ات داشت تلویزیون نگاه میکرد که ی صدایی از پایین اومد
ات: ته برگشتیییی؟*داد*
یهو افراد سومو اومدن بالا و ات سریع فرار کرد طبقه پایین ، همه شون ریخته بودن دور ات که یهو در شکست و ته اومد تو ، تهیونگ سریع ات رو کشید پشتش .
ته: حالت خوبه ات؟
ات: اوهوم ...
ته: شانس آوردین حالش خوبه ! وگرنه تیکه تیکه اتون میکردم ... ۱ دقیقه فرصت دارین گورتونو گم کنین ...
افراد سومو : مثلا میخوای چه غلطی کنی؟
ته: اوکی ، خودتون خواستین ...
تهیونگ با اسلحه تمام کسایی که تو خونش بودنو کشت و سریع ات رو کشید بیرون
تهیونگ: ات زود باش! باید بریم ... اونا دیگه جامونو میدونن
ته و ات رفتن اون یکی خونه ی تهیونگ
تهیونگ: اوو بیدار شدی .. بیا بریم صبونه بخوریم
ات بدون اینکه چیزی بگه دنبال ته رفت و رفت صبونه بخوره
تهیونگ رفت و براش پنکیک درست کرد
ات : اووو تو خیلی خوب پنکیک درس میکنی ! باید بهم یاد بدی
* حدود ۳ هفته میگذره که ات با تهیونگ زندگی میکنه و با هم خیلی خیلی صمیمی شدن *
تهیونگ: اتتتتتت
ات: هاععععع چته؟؟
تهیونگ: من دارم میرم فعلا خدافظ
ات: شب زود برگرد ته
تهیونگ: باشه ....
تهیونگ رفت سراغ کاراش و ات تو خونه تنها موند
☆ پرش زمانی ساعت ۶ بعد از ظهر ☆
ات داشت تلویزیون نگاه میکرد که ی صدایی از پایین اومد
ات: ته برگشتیییی؟*داد*
یهو افراد سومو اومدن بالا و ات سریع فرار کرد طبقه پایین ، همه شون ریخته بودن دور ات که یهو در شکست و ته اومد تو ، تهیونگ سریع ات رو کشید پشتش .
ته: حالت خوبه ات؟
ات: اوهوم ...
ته: شانس آوردین حالش خوبه ! وگرنه تیکه تیکه اتون میکردم ... ۱ دقیقه فرصت دارین گورتونو گم کنین ...
افراد سومو : مثلا میخوای چه غلطی کنی؟
ته: اوکی ، خودتون خواستین ...
تهیونگ با اسلحه تمام کسایی که تو خونش بودنو کشت و سریع ات رو کشید بیرون
تهیونگ: ات زود باش! باید بریم ... اونا دیگه جامونو میدونن
ته و ات رفتن اون یکی خونه ی تهیونگ
۱۳.۴k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.