عشق اشتباه 9
زنگ زدم به کوک جواب نمیداد خیلی نگران شدم
.
.
.
تقریبا سه ساعت گذشته بود و هنوز جونگ کوک نرسیده بود
منتظر جونگ کوک بودم تا اینکه زنگ در خورد خوشحال شدم رفتم ببینم کیه که دیدم کای و کریم و فلیکس پشت درن درو براشون باز کردم
فلیکس کی رسید که من نفهمیدم
درو براشون باز کردم
کر : سلام
کا : سلام عزیزم
ات : سلامم
فل: سلام
ات : اوه سلام
ویو فلیکس
وقتی اتو دیدم تعجب کردم
خیلی خوشگل شده بود
این همون دختریه که بچه بودیم مث سگ همو میزدیم
واقعا از سر کای زیاده
ات : خوبی فلیکس
فل : خوبم مرسی چقد بزرگ شدی تو
ات : دیگه دیگه
.
.
شام خوردیم و باهم حرف زدیم
تا اینکه بچه ها تصمیم گرفتن بخوابن
کا : ات عزیزم بیا بریم بخوابیم
ات : نه خوابم نمیاد مرسی شما برین بخوابین
کا : باشه هرجور راحتی
شب بخیر خوشگلم
ویو ات : الکی گفتم خوابم نمیاد تا منتظر جونگ کوک باشم
خیلی نگرانشم هرچی بهش زنگ میزدم در دسترس نبود
.
.
.
ویو کوک
وقتی اتو برد خیلی عصبی شدم واسه همین تصمیم گرفتم وسط راه مشروب بخورم یکم اروم شم
.
.
تقریبا مست شده بودم واسه همین سه ساعت خوابیدم بعد راه افتادن
خیلی دیر شده بود
.
.
.
بعد از چهار ساعت بالاخره رسیدم
وقتی رفتم تو دیدم ات مثل فرشته ها رو تخت خوابیده
رفتمبراش پتو پیدا کردم
وقتی خواستم روشو بکشم دیدم چشماشو کرد
ات : ر رسیدی(با ترس)
کوک : اره
چرا ترسیدی
ات : کجا بودی اینهمه وقت
لطفا حمایت ✨👼
.
.
.
تقریبا سه ساعت گذشته بود و هنوز جونگ کوک نرسیده بود
منتظر جونگ کوک بودم تا اینکه زنگ در خورد خوشحال شدم رفتم ببینم کیه که دیدم کای و کریم و فلیکس پشت درن درو براشون باز کردم
فلیکس کی رسید که من نفهمیدم
درو براشون باز کردم
کر : سلام
کا : سلام عزیزم
ات : سلامم
فل: سلام
ات : اوه سلام
ویو فلیکس
وقتی اتو دیدم تعجب کردم
خیلی خوشگل شده بود
این همون دختریه که بچه بودیم مث سگ همو میزدیم
واقعا از سر کای زیاده
ات : خوبی فلیکس
فل : خوبم مرسی چقد بزرگ شدی تو
ات : دیگه دیگه
.
.
شام خوردیم و باهم حرف زدیم
تا اینکه بچه ها تصمیم گرفتن بخوابن
کا : ات عزیزم بیا بریم بخوابیم
ات : نه خوابم نمیاد مرسی شما برین بخوابین
کا : باشه هرجور راحتی
شب بخیر خوشگلم
ویو ات : الکی گفتم خوابم نمیاد تا منتظر جونگ کوک باشم
خیلی نگرانشم هرچی بهش زنگ میزدم در دسترس نبود
.
.
.
ویو کوک
وقتی اتو برد خیلی عصبی شدم واسه همین تصمیم گرفتم وسط راه مشروب بخورم یکم اروم شم
.
.
تقریبا مست شده بودم واسه همین سه ساعت خوابیدم بعد راه افتادن
خیلی دیر شده بود
.
.
.
بعد از چهار ساعت بالاخره رسیدم
وقتی رفتم تو دیدم ات مثل فرشته ها رو تخت خوابیده
رفتمبراش پتو پیدا کردم
وقتی خواستم روشو بکشم دیدم چشماشو کرد
ات : ر رسیدی(با ترس)
کوک : اره
چرا ترسیدی
ات : کجا بودی اینهمه وقت
لطفا حمایت ✨👼
۱۰.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.