★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 11
وقتی که جونگکوک رو بو.سیدم محکم بغلم کرد خیلی ترسید بلایی سرم بیاد منم با یه بو.س محکم تر ارومش کردم بهش گفتم👇🏻
چآیون: جونگکوک دیگه نترس باشه
جونگکوک: باشه بیب
چآیون: خیله خب من برم مدرسه برگشتم میبینمت
جونگکوک: باشه مواظب خودت باش عشقم
چآیون: باشه عشقم
رفتم مدرسه مثل همیشه استاد زر زر کرد،زنگ اخر خورد میخواستم برم که دختر قلدر مدرسه ما اومد گفت 👇🏻
نورا: سلام سلام
چآیون: گمشو برو کنار
نورا: اگر نرم
چآیون: به استاد میگم که یه دختر رو اذیت میکردی
نورا: مگه از رو جنازم رد بشی
چآیون: میدونی که اینکارو میکردم
نورا: خیلی پرو شدی مثل اینکه باید کتک بخوری دخترا بگیریدش
چآیون: ولم کن زنیکه یوغوره خشن
نورا منو برد یه جای تاریک و اونجا دستو پاهام رو بست
خیلی ترسیدم که نورا اومد کتکم زد همجای بدنم خونی شد نمیتونستم نفس بکشم که یهو بیهوش شدم
یونآ هم منو دید کتک خوردم یه جیغ بلند کشید و گفت 👇🏻
یونآ: چآیـــــــــــــــــــــون (جیغ و نگران و ترس)
یونآ: چآیون پاشو پاشو پاشو
چآیون: فقط به کسی نگو این بلا سرم اومد (نفس نفس میکشید)
یونآ: نه نه نه باید به جونگکوک و جیمین زنگ بزنم
یونآ به جونگکوک و جیمین زنگ زد و سریع امبولانس خبر کردیم
جونگکوک خیلی گریه کرد
و رسیدیم بیمارستان و منو بردن اتاق عمل
عملم که تمام شد دکتر رفت پیشه جونگکوک جیمین یونآ
جونگکوک به دکتر گفت 👇🏻
جونگکوک: اقای دکتر حال چآیون خوبه
دکتر: ببینید خانم چآیون بیماری قلب داره که هرکاری کردیم بیدار نشد
جیمین: آقای دکتر چی میگید خواهر من کی بیدار میشهههه (داد و اعصبانی)
دکتر: نمیدونم کی بیدار میشه تا اون موقع باید بستری باشه
یونآ: اقای دکتر اتفاق خاصی که نمیوفته
دکتر: نه فقط اگر دوست داشتین میتونید بیاید سر بزنید و مجددن بلا به دور
جیمین _ یونآ: ممنون
جونگکوک خیلی ناراحت بود وقتی نمیتونستم بیدار بشم
2 سال بعد
جونگکوک این چند سال خیلی افسردگی شدید داشت جیمین اومد به جونگکوک گفت 👇🏻
جیمین: جونگکوکااااا پاشو بریم به چآیون سر بزنیم
جونگکوک: باشه
جونگکوک و جیمین اومدن بیمارستان جونگکوک اومد توی اتاق دستمو گرفت و گریه میکرد که بهش گفتم👇🏻
چآیون: چرا گریه میکنی خرگوشم (اشک میریخت)
جونگکوک: چآیون تو بیدار شدی (ذوق)
چآیون: آره (لبخند)
جونگکوک: خیلی دوست دارم چآیون (محکم بغلم کرد)
چآیون: منم دوست دارم خرگوشم
جونگکوک: بیا با داداشت شوخی کنیم
چآیون: باشه مثلا حافظم رو از دست دادم
جونگکوک: اوکی
★پارت بعدی رو میزارم که لایک کنید★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 11
وقتی که جونگکوک رو بو.سیدم محکم بغلم کرد خیلی ترسید بلایی سرم بیاد منم با یه بو.س محکم تر ارومش کردم بهش گفتم👇🏻
چآیون: جونگکوک دیگه نترس باشه
جونگکوک: باشه بیب
چآیون: خیله خب من برم مدرسه برگشتم میبینمت
جونگکوک: باشه مواظب خودت باش عشقم
چآیون: باشه عشقم
رفتم مدرسه مثل همیشه استاد زر زر کرد،زنگ اخر خورد میخواستم برم که دختر قلدر مدرسه ما اومد گفت 👇🏻
نورا: سلام سلام
چآیون: گمشو برو کنار
نورا: اگر نرم
چآیون: به استاد میگم که یه دختر رو اذیت میکردی
نورا: مگه از رو جنازم رد بشی
چآیون: میدونی که اینکارو میکردم
نورا: خیلی پرو شدی مثل اینکه باید کتک بخوری دخترا بگیریدش
چآیون: ولم کن زنیکه یوغوره خشن
نورا منو برد یه جای تاریک و اونجا دستو پاهام رو بست
خیلی ترسیدم که نورا اومد کتکم زد همجای بدنم خونی شد نمیتونستم نفس بکشم که یهو بیهوش شدم
یونآ هم منو دید کتک خوردم یه جیغ بلند کشید و گفت 👇🏻
یونآ: چآیـــــــــــــــــــــون (جیغ و نگران و ترس)
یونآ: چآیون پاشو پاشو پاشو
چآیون: فقط به کسی نگو این بلا سرم اومد (نفس نفس میکشید)
یونآ: نه نه نه باید به جونگکوک و جیمین زنگ بزنم
یونآ به جونگکوک و جیمین زنگ زد و سریع امبولانس خبر کردیم
جونگکوک خیلی گریه کرد
و رسیدیم بیمارستان و منو بردن اتاق عمل
عملم که تمام شد دکتر رفت پیشه جونگکوک جیمین یونآ
جونگکوک به دکتر گفت 👇🏻
جونگکوک: اقای دکتر حال چآیون خوبه
دکتر: ببینید خانم چآیون بیماری قلب داره که هرکاری کردیم بیدار نشد
جیمین: آقای دکتر چی میگید خواهر من کی بیدار میشهههه (داد و اعصبانی)
دکتر: نمیدونم کی بیدار میشه تا اون موقع باید بستری باشه
یونآ: اقای دکتر اتفاق خاصی که نمیوفته
دکتر: نه فقط اگر دوست داشتین میتونید بیاید سر بزنید و مجددن بلا به دور
جیمین _ یونآ: ممنون
جونگکوک خیلی ناراحت بود وقتی نمیتونستم بیدار بشم
2 سال بعد
جونگکوک این چند سال خیلی افسردگی شدید داشت جیمین اومد به جونگکوک گفت 👇🏻
جیمین: جونگکوکااااا پاشو بریم به چآیون سر بزنیم
جونگکوک: باشه
جونگکوک و جیمین اومدن بیمارستان جونگکوک اومد توی اتاق دستمو گرفت و گریه میکرد که بهش گفتم👇🏻
چآیون: چرا گریه میکنی خرگوشم (اشک میریخت)
جونگکوک: چآیون تو بیدار شدی (ذوق)
چآیون: آره (لبخند)
جونگکوک: خیلی دوست دارم چآیون (محکم بغلم کرد)
چآیون: منم دوست دارم خرگوشم
جونگکوک: بیا با داداشت شوخی کنیم
چآیون: باشه مثلا حافظم رو از دست دادم
جونگکوک: اوکی
★پارت بعدی رو میزارم که لایک کنید★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۱۰.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.