طلسم عشق خون آشام پارت ۱۳
یهو در اتاق باز شد و دیدم هوآن با کت شلوار وارد اتاق شد.
اومد منو با صندلی از وسط اتاق بلند کرد و دست و پاهام رو باز کرد یه خانمی هم باهاش اومد تو اتاق ک با خودش چندتا ساک بزرگ آورده بود.
هوآن بهش اشاره کرد ک کارش رو شروع کنه.خانمه ک نزدیکم شد ساکش رو باز کرد و کلی لوازم آرایش در آورد و اومد ک منو آماده کنه.منم تف کردم تو صورت آرایشگر و هوآن ک بالا سرم بود یه چک خوابوند تو گوشم.
ا/ت:میخوای منو تا کِی بزنی هاااا؟
تا کِی میخوای منو بزور داشته باشی؟
هوآن موهام رو از پشت گرفت تو دستش و کشید و آروم تو گوشم گفت:تو خودت انتخاب میکنی باهام باشی یانه.دوتا گزینه داری یا ازدواج بامن یا مردن تهیونگ و پسرا.کدومش رو انتخاب میکنی.
و داد زد:هااااا؟کدوم رو انتخا میکنی؟
و بعد از اتاق رفت بیرون.
آرایشگر شروع کرد ب آماده کردن من.صورتم خیلی کبود شده بود و از تمام جاهای صورتم داشت خون میومد.
بعد یه مدت آرایشگر کارش تموم شد و اشاره زد تا برام لباسم رو بیارن.
یه لباس عروس سفید آوردن تا بپوشم اون لحظه فقط ب پسرا فکر میکردم.
تمام روزایی ک با پسرا داشتم داشت جلو چشام مثل یه قطار میگذشتن.یادم افتاد بخاطر من تهیونگ کیم چو رو کشت.یادم افتاد وقتی منو دزدیدن پسرا جونشونو ب خطر انداختن و منو نجات دادن پس حالا نوبت منه.
لباس عروس رو تنم کردن و جلو آینه ی بزرگی بردنم.شده بودم عین یه مرده متحرک.خودمو ک تو آینه دیدم شُکه شده بودم اصلا فکر نمیکردم ک خودم باشم.چجوری اون صورت کتک خورده رو اینجوری کردن!؟انقدر آرایشم کرده بودن ک هیچ ردی از کتک نبود.
هوآن وارد اتاق شد و منو ک دید خشکش زد.
آروم آروم اومد جلوم و با دستاش چونم رو لمس کرد ک من صورتم رو گرفتم اونطرف.
هوآن:نگرا نباش،خجالت نکش عادت میکنی بهم،ما قراره باهم خوشبخت بشیم.
دستمو گرفت و دور دستاش حلقه کرد وسط راه هی پاهام سُست میشد و میوفتادم اما بازم منو میگرفت بلند میکرد.تا اینکه رسیدیم ب میزی ک قرار بود وقتی بشینم پشتش زندگیم سیاه بشه.
تمام مدت ب تهیونگ فکر میکردم.فکر کنم واقعا عاشقش شدم.من ب هوآن گفتم ک اون دوست پسرمه انگار حرفم واقعا به واقعیت تبدیل شده بود.
نشستم پشت میز.خطبه عقد رو خوندن.
عاقد:عروس خانم آیا حاضرید با آقای چانگ هوآن ازدواج کنید؟
سکوت همه جارو پرکرده بود هوآن رو دیدم ک داره با عصبانیت بهم نگاه میکنه.
عاقد:برای بار دوم میپرسم عروس خانم آیا حاضرید با آقای چانگ هوآن ازدواج کنید؟
اشک تمام چشمام رو پر کرده بود متوجه شدم ک هوآن داره دستم رو فشار میده ک بله رو بگم.وقتی جلو اومدم تا بله زندگی سیاهم رو بگم برای آخرین بار تو خیالم پسرارو دیدم ک دارن بهم نگاه میکنن.
ا/ت:ب...له.
اومد منو با صندلی از وسط اتاق بلند کرد و دست و پاهام رو باز کرد یه خانمی هم باهاش اومد تو اتاق ک با خودش چندتا ساک بزرگ آورده بود.
هوآن بهش اشاره کرد ک کارش رو شروع کنه.خانمه ک نزدیکم شد ساکش رو باز کرد و کلی لوازم آرایش در آورد و اومد ک منو آماده کنه.منم تف کردم تو صورت آرایشگر و هوآن ک بالا سرم بود یه چک خوابوند تو گوشم.
ا/ت:میخوای منو تا کِی بزنی هاااا؟
تا کِی میخوای منو بزور داشته باشی؟
هوآن موهام رو از پشت گرفت تو دستش و کشید و آروم تو گوشم گفت:تو خودت انتخاب میکنی باهام باشی یانه.دوتا گزینه داری یا ازدواج بامن یا مردن تهیونگ و پسرا.کدومش رو انتخاب میکنی.
و داد زد:هااااا؟کدوم رو انتخا میکنی؟
و بعد از اتاق رفت بیرون.
آرایشگر شروع کرد ب آماده کردن من.صورتم خیلی کبود شده بود و از تمام جاهای صورتم داشت خون میومد.
بعد یه مدت آرایشگر کارش تموم شد و اشاره زد تا برام لباسم رو بیارن.
یه لباس عروس سفید آوردن تا بپوشم اون لحظه فقط ب پسرا فکر میکردم.
تمام روزایی ک با پسرا داشتم داشت جلو چشام مثل یه قطار میگذشتن.یادم افتاد بخاطر من تهیونگ کیم چو رو کشت.یادم افتاد وقتی منو دزدیدن پسرا جونشونو ب خطر انداختن و منو نجات دادن پس حالا نوبت منه.
لباس عروس رو تنم کردن و جلو آینه ی بزرگی بردنم.شده بودم عین یه مرده متحرک.خودمو ک تو آینه دیدم شُکه شده بودم اصلا فکر نمیکردم ک خودم باشم.چجوری اون صورت کتک خورده رو اینجوری کردن!؟انقدر آرایشم کرده بودن ک هیچ ردی از کتک نبود.
هوآن وارد اتاق شد و منو ک دید خشکش زد.
آروم آروم اومد جلوم و با دستاش چونم رو لمس کرد ک من صورتم رو گرفتم اونطرف.
هوآن:نگرا نباش،خجالت نکش عادت میکنی بهم،ما قراره باهم خوشبخت بشیم.
دستمو گرفت و دور دستاش حلقه کرد وسط راه هی پاهام سُست میشد و میوفتادم اما بازم منو میگرفت بلند میکرد.تا اینکه رسیدیم ب میزی ک قرار بود وقتی بشینم پشتش زندگیم سیاه بشه.
تمام مدت ب تهیونگ فکر میکردم.فکر کنم واقعا عاشقش شدم.من ب هوآن گفتم ک اون دوست پسرمه انگار حرفم واقعا به واقعیت تبدیل شده بود.
نشستم پشت میز.خطبه عقد رو خوندن.
عاقد:عروس خانم آیا حاضرید با آقای چانگ هوآن ازدواج کنید؟
سکوت همه جارو پرکرده بود هوآن رو دیدم ک داره با عصبانیت بهم نگاه میکنه.
عاقد:برای بار دوم میپرسم عروس خانم آیا حاضرید با آقای چانگ هوآن ازدواج کنید؟
اشک تمام چشمام رو پر کرده بود متوجه شدم ک هوآن داره دستم رو فشار میده ک بله رو بگم.وقتی جلو اومدم تا بله زندگی سیاهم رو بگم برای آخرین بار تو خیالم پسرارو دیدم ک دارن بهم نگاه میکنن.
ا/ت:ب...له.
۳۶.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.