تکپارتی
(وقتی خیانت کرد و......)
سلام من آت هستم زن هیونجین هیونجین این چند روز بهت توجه نمیکنه دارب به علاقه ی که نسبت به تو داشت شک داشت از فکر در امدی زیر گاز رو خاموش کردی و به سمت مبل روی پذیرایی رفتی و روی اون نشستی امروز هیوتجین نبود چون کار داشت تو هم خواستی تلویزیون ببینی که با صدای پیام اومدن گوشیتو ورداشتی چند تا عکس از هیونجین بود درحال بوشه یک دختر دیگه رو داشت میبوسید به سمت اون آدرس رفتی دقیقا همون جایی بود که هیونجین باهات رابطه داشت
به سمت پشت بوم رفتی روی اون نشستی و منتظر آتیش بازی شدی امروز قول داده بود بیاد دنبالت ولی مگه مهم بود نبودون تو دیگه بود و نبودش برات فرقی نمیکرد و اون احساس که قبلاً بهش دانی رو به سختی میخواستی به صفر برسونی
هیونجین خواست نمای بیرون رو به دوست دختر و اکس سابقش نشون بده پس اونو به سمت پشت بوم برد وقتی رسید صدای آژیر پلیس و آمبولانس میمود براش مهم نبود تو بلند شدی هیون دوست داشت بدونه اون شخص کیه که میخواد بپره برگشتی و نگاهش کردی تو این عطرو مینشناختی شاید الان فاصله زیاد باشه ولی تو مردتو شناختی بهت نگاه کرد بدنش داشت میلرزید گفت
هیون :آت خواهش میکنم بیا پایین هوم بیا با هم حلش میکنیم
آت :هیون ببخش که باعث پیشرفتت توی جامعه شدم و باعث شدم از هدفات دور شی
و خودشو انداخت پایین مثل یک رهگذر !
سلام من آت هستم زن هیونجین هیونجین این چند روز بهت توجه نمیکنه دارب به علاقه ی که نسبت به تو داشت شک داشت از فکر در امدی زیر گاز رو خاموش کردی و به سمت مبل روی پذیرایی رفتی و روی اون نشستی امروز هیوتجین نبود چون کار داشت تو هم خواستی تلویزیون ببینی که با صدای پیام اومدن گوشیتو ورداشتی چند تا عکس از هیونجین بود درحال بوشه یک دختر دیگه رو داشت میبوسید به سمت اون آدرس رفتی دقیقا همون جایی بود که هیونجین باهات رابطه داشت
به سمت پشت بوم رفتی روی اون نشستی و منتظر آتیش بازی شدی امروز قول داده بود بیاد دنبالت ولی مگه مهم بود نبودون تو دیگه بود و نبودش برات فرقی نمیکرد و اون احساس که قبلاً بهش دانی رو به سختی میخواستی به صفر برسونی
هیونجین خواست نمای بیرون رو به دوست دختر و اکس سابقش نشون بده پس اونو به سمت پشت بوم برد وقتی رسید صدای آژیر پلیس و آمبولانس میمود براش مهم نبود تو بلند شدی هیون دوست داشت بدونه اون شخص کیه که میخواد بپره برگشتی و نگاهش کردی تو این عطرو مینشناختی شاید الان فاصله زیاد باشه ولی تو مردتو شناختی بهت نگاه کرد بدنش داشت میلرزید گفت
هیون :آت خواهش میکنم بیا پایین هوم بیا با هم حلش میکنیم
آت :هیون ببخش که باعث پیشرفتت توی جامعه شدم و باعث شدم از هدفات دور شی
و خودشو انداخت پایین مثل یک رهگذر !
۷.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.