𝓂𝓇𝒾 𝓉ℴ 𝓉ℎℯ 𝓂𝒶𝒻𝒾𝒶 (ازدواج با مافیا)
𝓂𝓇𝒾 𝓉ℴ 𝓉ℎℯ 𝓂𝒶𝒻𝒾𝒶 (ازدواج با مافیا)
℘𝒶𝓇𝓉 𝟻
لیا: مامااان
دستام و از تو دستش ازاد کردم بند حولم محکم کردم و رفتم پیش لیا
ات: جونم مامانی چیشده خواب بد دیدی
لیا: نه
ات: هوم
لیا: یاد کیکی که تو یخچال بود افتادم بیدار شدم اون و بخورم
ات: (سعی کرد خندش و کنترل کنه)
ات: باشه بیا بریم بهت بدم
داشتم لیا و میبردم که گفت
لیا: بابایی تو هم بیا
ات: عزیزم بابایی کار داره نمیتونه بیاد..مگه نه ؟ (جمله اخر رو به تهیونگ)
تهیونگ: ها اره من باید برم..کار دارم
لیا: باشه پس خداحافظ (دست تکون دادن)
تهیونگ: (دست تکون دادن)
تهیونگ رفت
منم لباسام و پوشیدم و رفتم به لیا کیک دادم بخوره
لیا: نام نام نام (درحال خوردن)
ات: زودتر بخور میخوام ببرمت حموم
لیا: چشم مامان جونم
اخر کیکش و خورد و بردمش حموم.....
℘𝒶𝓇𝓉 𝟻
لیا: مامااان
دستام و از تو دستش ازاد کردم بند حولم محکم کردم و رفتم پیش لیا
ات: جونم مامانی چیشده خواب بد دیدی
لیا: نه
ات: هوم
لیا: یاد کیکی که تو یخچال بود افتادم بیدار شدم اون و بخورم
ات: (سعی کرد خندش و کنترل کنه)
ات: باشه بیا بریم بهت بدم
داشتم لیا و میبردم که گفت
لیا: بابایی تو هم بیا
ات: عزیزم بابایی کار داره نمیتونه بیاد..مگه نه ؟ (جمله اخر رو به تهیونگ)
تهیونگ: ها اره من باید برم..کار دارم
لیا: باشه پس خداحافظ (دست تکون دادن)
تهیونگ: (دست تکون دادن)
تهیونگ رفت
منم لباسام و پوشیدم و رفتم به لیا کیک دادم بخوره
لیا: نام نام نام (درحال خوردن)
ات: زودتر بخور میخوام ببرمت حموم
لیا: چشم مامان جونم
اخر کیکش و خورد و بردمش حموم.....
۲۱۵
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.