قلب سیاه
قلب سیاه
P23
ات: ببخشید آقا.....
تهیونگ: تهیونگ صدام کن
تهیونگ: بعدا زنگ میزنم بای
ات: میگم من حالم خیلی بده حس استفراغ دارم
تهیونگ: خب برو استفراغ کن
ات: خست... اییی ( عوققق عوووقققق)
تهیونگ: تموم شد؟
ات: خیلی تاثیر گذار بود
تهیونگ: بسه بیا بریم غذا بخوریم
ات: باشه ... فقط بوی غذا داره حالمو بد میکنه
تهیونگ: خب .. ولش برو تو اتاق در صورتی
ات: ایییی صورتی ؟
تهیونگ: خفه شو برو
ات: بی تر ادب
ات: داشتم میرفتم تو اتاق که دیدم در.مشکی بازه ... آمان از فچصی رفتم داخل دیدم که ...ها ؟؟؟ عکس من و اون مرده تویه پارتی... وای
زودی فلش و برداشتم اومدم بیرون و فلش رو یجایه مطمئن گذاشتم
یعنی چی ؟؟ یعنی تهیونگ با کسایی که اون روز اذیتم کردن هم دسته؟ نمید
ویو جونگ کوک:
کوک: آقای لی اون عکس رو از رسانه ها پاک کردید ؟
لی : آره قربان خوب شد کسی زیاد ندیده بود
کوک: اوهوم ... میگم یه جاسوس بفرست برای ات ببینم چیکار میکنه این وقتا.... خب نیم دونم ولی حس میکنم جایی که نباید هست
آقای لی : باشه حتما
P23
ات: ببخشید آقا.....
تهیونگ: تهیونگ صدام کن
تهیونگ: بعدا زنگ میزنم بای
ات: میگم من حالم خیلی بده حس استفراغ دارم
تهیونگ: خب برو استفراغ کن
ات: خست... اییی ( عوققق عوووقققق)
تهیونگ: تموم شد؟
ات: خیلی تاثیر گذار بود
تهیونگ: بسه بیا بریم غذا بخوریم
ات: باشه ... فقط بوی غذا داره حالمو بد میکنه
تهیونگ: خب .. ولش برو تو اتاق در صورتی
ات: ایییی صورتی ؟
تهیونگ: خفه شو برو
ات: بی تر ادب
ات: داشتم میرفتم تو اتاق که دیدم در.مشکی بازه ... آمان از فچصی رفتم داخل دیدم که ...ها ؟؟؟ عکس من و اون مرده تویه پارتی... وای
زودی فلش و برداشتم اومدم بیرون و فلش رو یجایه مطمئن گذاشتم
یعنی چی ؟؟ یعنی تهیونگ با کسایی که اون روز اذیتم کردن هم دسته؟ نمید
ویو جونگ کوک:
کوک: آقای لی اون عکس رو از رسانه ها پاک کردید ؟
لی : آره قربان خوب شد کسی زیاد ندیده بود
کوک: اوهوم ... میگم یه جاسوس بفرست برای ات ببینم چیکار میکنه این وقتا.... خب نیم دونم ولی حس میکنم جایی که نباید هست
آقای لی : باشه حتما
۹.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.