پارت ۳
پارت ۳
خونه پسرا
وینی:با صدای آلارم گوشیم ساعت ۸ بیدار شدم و رفتم پایین دیدم مهراد و سالار بیدار شدن و دارن صبحونه میخورن
وینی:سلام
سالار و مهراد:سلام
سالار:بدوو که مادر زنت دوست داره
وینی:مرض
مهراد:وینی پروژه جدید نداری؟
وینی:چرا یه فکرایی دارم تو ذهنم ، فقط به یه عکاس احتیاج دارم
سالار:خب چرا به عرفان نمیگی؟
وینی:گفتم بهش ولی میگه سرم خیلی َشلوغه و اصلا نمیرسم
سالار:دروغ میگهع مثل سگگگ ، این پروژه جدیده که رفته یع دختره هس میخواد مخ اونو بزنه
وینی: وااا منظورت چیع😂
صبخونع رو خوردن و جمع کردن و سه تایی از خونه زدن بیرون و هرکی رفت سرکار خودش
وینی:همینجوری که توی راه بودن داشتم توی گوشیم میگشتم و یهو دیدم عرفان پیام داد
پیام عرفان:سلام داداش هنوز عکاس میخوای
جواب وینی:سلام اره ، چطور؟
جواب عرفان:خب داداش یه شماره هس برات میفرستم یه دختره هس عکاس
باهاش صحبت کردم اوکی داد
جواب وینی:دمت گرم داداش بفرس
جواب عرفان:*******۰۹۱۲ اینه شمارش
اسمشم نیکاس
جواب وینی:اوک مرسی
وینی:شماره رو گرفتم و زنگ زدم
خونه دخترا
نیکا:با صدای کمند ساعت ۹ بیدارشدم و رفتیم صبحانه خوردیم و رها رفت مغازه لباس فروشی رو باز کنه و صدف هم رفت سر کار منو کمند هم کار نداشتیم و موندیم خونه
یهو دیدم گوشیم زنگ خورد
مکالمه وینی و نیکا:
وینی:سلام خوبین
نیکا:سلام شما؟
وینی:من وینی هستم
نیکا:اها شما خوبین شما
وینی :میخواستم بگم من قراره از فردا یه پروژه ای رو شروع کنم نیاز به عکاس داشتم
شما میتونید بیاین؟
نیکا:بله حتما آدرس و اینارو پیامک کنید
وینی:باشه خدافظ
نیکا:خدافظ
پارت بدی رو تو پیج دوستم بخونید❤❤
yasnadaemi01
خونه پسرا
وینی:با صدای آلارم گوشیم ساعت ۸ بیدار شدم و رفتم پایین دیدم مهراد و سالار بیدار شدن و دارن صبحونه میخورن
وینی:سلام
سالار و مهراد:سلام
سالار:بدوو که مادر زنت دوست داره
وینی:مرض
مهراد:وینی پروژه جدید نداری؟
وینی:چرا یه فکرایی دارم تو ذهنم ، فقط به یه عکاس احتیاج دارم
سالار:خب چرا به عرفان نمیگی؟
وینی:گفتم بهش ولی میگه سرم خیلی َشلوغه و اصلا نمیرسم
سالار:دروغ میگهع مثل سگگگ ، این پروژه جدیده که رفته یع دختره هس میخواد مخ اونو بزنه
وینی: وااا منظورت چیع😂
صبخونع رو خوردن و جمع کردن و سه تایی از خونه زدن بیرون و هرکی رفت سرکار خودش
وینی:همینجوری که توی راه بودن داشتم توی گوشیم میگشتم و یهو دیدم عرفان پیام داد
پیام عرفان:سلام داداش هنوز عکاس میخوای
جواب وینی:سلام اره ، چطور؟
جواب عرفان:خب داداش یه شماره هس برات میفرستم یه دختره هس عکاس
باهاش صحبت کردم اوکی داد
جواب وینی:دمت گرم داداش بفرس
جواب عرفان:*******۰۹۱۲ اینه شمارش
اسمشم نیکاس
جواب وینی:اوک مرسی
وینی:شماره رو گرفتم و زنگ زدم
خونه دخترا
نیکا:با صدای کمند ساعت ۹ بیدارشدم و رفتیم صبحانه خوردیم و رها رفت مغازه لباس فروشی رو باز کنه و صدف هم رفت سر کار منو کمند هم کار نداشتیم و موندیم خونه
یهو دیدم گوشیم زنگ خورد
مکالمه وینی و نیکا:
وینی:سلام خوبین
نیکا:سلام شما؟
وینی:من وینی هستم
نیکا:اها شما خوبین شما
وینی :میخواستم بگم من قراره از فردا یه پروژه ای رو شروع کنم نیاز به عکاس داشتم
شما میتونید بیاین؟
نیکا:بله حتما آدرس و اینارو پیامک کنید
وینی:باشه خدافظ
نیکا:خدافظ
پارت بدی رو تو پیج دوستم بخونید❤❤
yasnadaemi01
۳.۲k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.