فیک جیمین*part ²⁴*
★ویو شخص سوم(حیح...نم ولی یجوریم با همه ویوها:/)★
آسانسور بعد از چند دقیقه، با صدای دینگ طوری باز شد و عبارت ″طبقه پانزدهم، خوش آمدید″ با صدای ضبط شده زنی، از اسپیکر کوچیک توی کابین آسانسور به آرومی پلی شد و هه جی شروع به کشیدن میز های بار کرد...میز ها رو به سمت راهروی بلند، طولانی و کلاسیکی که اونجا بود کشید...اول باید از اتاق 258 شروع میکرد؛ به هرحال که نمیخواست کسی مزاحم کارش بشه...
به دلیل بزرگ بودن اتاقای اون طبقه، راهرو به قدری بلند بود که انگار تمومی نداشت!...با قدم های بلند و نسبتا بزرگی، به سمت اتاق 258 قدم برمیداشت...خدایا! از شماره 257 تا 258 شاید 30 متر راه بود!مطمئنا اولین جمله ای که به ذهن هر کسی که از اونجا رد میشد به خصوص هه جی میومد ″مگه یک نفر آدم چقدر جا نیاز داره؟″ بود...اون اتاق ها برای پذیرایی از سیاستمدار ها، سلبریتی ها و هرکسی که توی پول و شهرت و اهمیت غرق بود ساخته شده بود...و این دفعه هم این اتاق های فوق العاده، میزبان یکی از بهترین، بانفوذترین و مهم ترین افراد کره جنوبیه...آیگووووو، خوش به حال این هتل:))خیلیا حتی رویای دیدن این 8 نفرو دارن:)...
کانگ هه جی بلاخره بعد از پیاده روی نسبتا طولانی و غرغر کردنای همیشگیش،توی طبقه نسبتا تاریک 15 ام، بلاخره به در ضدسرقت قهوه ای رنگ بزرگ و باشکوهی رسید که وایب کلاسیک فوق العاده ای داشت...در رو زد...مسلما اینکه کمتر از 5 ثانیه بعدش مرد قد بلند و فوق العاده خوش قیافه ای که جئون جونگ کوک نام داشت، جلوی در حاضر باشه برای هرکسی عجیب بود...چون اون حداقل ساعت 3 صبح خوابیده بود و اون لحظه هم ساعت حدودا 6 و سی دقیقه بود...خوب، برای اون مرد اینا عادیه...اون عادت کرده، و به قدری به شغلش و فن هاشون عشق میورزه،که حاضره همه بی خوابی ها و خستگی های این راه رو هم تحمل کنه...هه جی حتی درصدی احتمال نمیداد که کسی که شاید کلا توی 24 ساعت اخیر 3 ساعت خوابیده باشه، انقدر بشاش و پر انرژی جلوش ظاهر بشه؛ و مطمئنا دلیل این خوشحالیش، کنسرت موفق و خوب دیشب، آشتی با دونسنگش و خواستگاری هیونگش از تنها دونسنگش تو گروه بوده...هه جی بعد از سلام رسمی مانند و کوتاهی که با کوک داشت، تونست ″سلام″ گرمی که کوک همیشه با همه داشت رو بشنوه...میز رو به داخل هل داد که ناگهان دست کوک، شروع به کمکش کردن و دید خیلی راحت تونسته با یه دست میزی که اون به سختی هر یک سانتش رو تکون میداده رو به راحت ترین شکل ممکن به داخل بکشه...″متشکرم″ی زمزمه کرد و بعد خواست بره که ناگهان دوباره صدای کوک نظرش رو جلب کرد...
×جیمین هیونگ نیومده هنوز؟...پارک جیمین رو میگم...
لحن کوک گرم و نگران بود... و هه جی که خودش از شنیدن این جمله در تعجب بود، سعی کرد لحنش رو کنی درست کنه و با لحن خنثی ای جواب داد:
÷اطلاعی ندارم، آقای جئون
برای کوک خیلی عجیب بود که یه دختر انقد معمولی باشه...توی ذهنش اولین حدسی که زد این بود که یا اون دختر اصلا تو باغ نیست، یا این که اولین بارش نیست که جونگکوک رو از نزدیک میبینه...پس فقط سر تکون داد...
هه جی بعد از دیدن سر تکون دادن کوکی، شروع به کشیدن اون میز سنگین ادامه داد و قدم هاش رو به سمت اتاق 269 کج کرد...
*سلام بر عزیزان دلم😎خوب...بهله...پارت جدید...رو به اتمام هم هستیم...شرایط نمیدم چون میدونم کامل نمیشه:/خلاصه که فقط یه دلگرمی بعم بدین بد نیست..و برا منم فاتحه بخونین...😗*
#فیک
#سناریو
#جیمین
آسانسور بعد از چند دقیقه، با صدای دینگ طوری باز شد و عبارت ″طبقه پانزدهم، خوش آمدید″ با صدای ضبط شده زنی، از اسپیکر کوچیک توی کابین آسانسور به آرومی پلی شد و هه جی شروع به کشیدن میز های بار کرد...میز ها رو به سمت راهروی بلند، طولانی و کلاسیکی که اونجا بود کشید...اول باید از اتاق 258 شروع میکرد؛ به هرحال که نمیخواست کسی مزاحم کارش بشه...
به دلیل بزرگ بودن اتاقای اون طبقه، راهرو به قدری بلند بود که انگار تمومی نداشت!...با قدم های بلند و نسبتا بزرگی، به سمت اتاق 258 قدم برمیداشت...خدایا! از شماره 257 تا 258 شاید 30 متر راه بود!مطمئنا اولین جمله ای که به ذهن هر کسی که از اونجا رد میشد به خصوص هه جی میومد ″مگه یک نفر آدم چقدر جا نیاز داره؟″ بود...اون اتاق ها برای پذیرایی از سیاستمدار ها، سلبریتی ها و هرکسی که توی پول و شهرت و اهمیت غرق بود ساخته شده بود...و این دفعه هم این اتاق های فوق العاده، میزبان یکی از بهترین، بانفوذترین و مهم ترین افراد کره جنوبیه...آیگووووو، خوش به حال این هتل:))خیلیا حتی رویای دیدن این 8 نفرو دارن:)...
کانگ هه جی بلاخره بعد از پیاده روی نسبتا طولانی و غرغر کردنای همیشگیش،توی طبقه نسبتا تاریک 15 ام، بلاخره به در ضدسرقت قهوه ای رنگ بزرگ و باشکوهی رسید که وایب کلاسیک فوق العاده ای داشت...در رو زد...مسلما اینکه کمتر از 5 ثانیه بعدش مرد قد بلند و فوق العاده خوش قیافه ای که جئون جونگ کوک نام داشت، جلوی در حاضر باشه برای هرکسی عجیب بود...چون اون حداقل ساعت 3 صبح خوابیده بود و اون لحظه هم ساعت حدودا 6 و سی دقیقه بود...خوب، برای اون مرد اینا عادیه...اون عادت کرده، و به قدری به شغلش و فن هاشون عشق میورزه،که حاضره همه بی خوابی ها و خستگی های این راه رو هم تحمل کنه...هه جی حتی درصدی احتمال نمیداد که کسی که شاید کلا توی 24 ساعت اخیر 3 ساعت خوابیده باشه، انقدر بشاش و پر انرژی جلوش ظاهر بشه؛ و مطمئنا دلیل این خوشحالیش، کنسرت موفق و خوب دیشب، آشتی با دونسنگش و خواستگاری هیونگش از تنها دونسنگش تو گروه بوده...هه جی بعد از سلام رسمی مانند و کوتاهی که با کوک داشت، تونست ″سلام″ گرمی که کوک همیشه با همه داشت رو بشنوه...میز رو به داخل هل داد که ناگهان دست کوک، شروع به کمکش کردن و دید خیلی راحت تونسته با یه دست میزی که اون به سختی هر یک سانتش رو تکون میداده رو به راحت ترین شکل ممکن به داخل بکشه...″متشکرم″ی زمزمه کرد و بعد خواست بره که ناگهان دوباره صدای کوک نظرش رو جلب کرد...
×جیمین هیونگ نیومده هنوز؟...پارک جیمین رو میگم...
لحن کوک گرم و نگران بود... و هه جی که خودش از شنیدن این جمله در تعجب بود، سعی کرد لحنش رو کنی درست کنه و با لحن خنثی ای جواب داد:
÷اطلاعی ندارم، آقای جئون
برای کوک خیلی عجیب بود که یه دختر انقد معمولی باشه...توی ذهنش اولین حدسی که زد این بود که یا اون دختر اصلا تو باغ نیست، یا این که اولین بارش نیست که جونگکوک رو از نزدیک میبینه...پس فقط سر تکون داد...
هه جی بعد از دیدن سر تکون دادن کوکی، شروع به کشیدن اون میز سنگین ادامه داد و قدم هاش رو به سمت اتاق 269 کج کرد...
*سلام بر عزیزان دلم😎خوب...بهله...پارت جدید...رو به اتمام هم هستیم...شرایط نمیدم چون میدونم کامل نمیشه:/خلاصه که فقط یه دلگرمی بعم بدین بد نیست..و برا منم فاتحه بخونین...😗*
#فیک
#سناریو
#جیمین
۵.۸k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.