پارت 3 شرط بندی مافیا 🌈✨️🥀
جونگکوک: منم امشب میام پیشت .......
جونگکوک رفت تو حموم رگشو زد
جونگکوک: یه روز تو خوابمم نمیدیدم که آخرمون این شه
هه رانگ اومد جونگکوک رو دید
هه رانگ: جیغغغغغغغغغغغغع با صدای بلند
هه رانگ جسم بی جون جونگکوک رو بغل کرده بود گریه میکرد
هه رانگ: میدونم دل یه لحظه واسه من نمیشه ولی لطفا زنده بمون
هه رانگ با زور جونگکوک رو کول کرد از پله ها اورد پایین زنگ به اورژانس زد
هه رانگ: لطفا نجاتش بدید تروخدا خواهش میکنم
دکتر: خون زیادی از دست داده
هه رانگ زانو زد گفت: لطفا التماستون میکنم
چند ساعت بعد
پرستارا: دکتر بیمار حالش خوبه بهوش اومد
هه رانگ با ذوق رفت اتاق جونگکوک
جونگکوک: چرا نزاشتی بمیرم
هه رانگ: خیال میکردم این فقط یه لحظه ست تموم میشه اگه برم ...ولی
جونگکوک: خفه شو گم شو میخوای ادای کیو دراری
هه رانگ: نمیفهمم چی میگی خسته نشدی انقد ازم بدت میاد
جونگکوک: خواهرت ۱ ماه هم نیست که مرده تو اومدی جاشو بگیری
هه رانگ: چی چی... میگی خواهرم چی شده
هه رانگ دویید رفت بیرون
هه رانگ زنگ به مامانش زد
مامان هه رانگ: ببخشید دخترم نتونستم بهت بگم
هه رانگ: چیو بهم نگفتی ته رانگ خوبه تروخدا جواب بده
مامان هه رانگ: دخترم ما نتونستیم مواظب خواهرت باشیم
هه رانگ: شوخیه میخواید مث پارسال اذیتم کنید
مامان: دخترمو از دست دادم شوخی کجا بود جیگر کوشه ی من مرده 💔
هه رانگ: خواهرم کجاست کجا خاکش کردید
مامان هه رانگ: .......... اونجا گذاشتیمش
هه رانگ: ابجی پاشو من اومدم پاشو دوباره اذیتم کن
هه رانگ: ته رانگم قربونت برم پاشو من لباساتو دیگه نمیپوشم
هه رانگ: نههههههه نمیشهههههه
هه رانگ با صدای بلند گریه میکرد 🥀🥀🥀
هه رانگ: چرا رفتی آبجی چرا تنهام گذاشتی
هه رانگ بعد کلی گریه برگشت بیمارستان
هه رانگ: جونگکوک تو آبجی منو از کجا میشناسی
جونگکوک عکسا شونو نشون هه رانگ داد
جونگکوک: من عاشق اونم قلبم برای اون میتپه هرچند که دیگه نیست از تو و صورتت متنفرم
هه رانگ ( با گریه و بغض: میدونمممممم نمیخوادد هعی تکرار کنی دلت یه لحظه واسه من نمیشه میدونم تقصیر تو نیست
هه رانگ: خودم امروز فهمیدم ابجی مو از دست دادم میدونی چقدر شکنجه آوره
جونگکوک: من با اجبار باهات ازدواج کردم
هه رانگ زد تو گوش جونگکوک و سریع رفت
هه رانگ: مامان من اومدم
مامان هه..: قربونت برم بیا ببین چقدر جای ابجیت خالیه بیا ببین دیگه تنها شدی
مامان هه رانگ محکم میزد تو سر خودش
هه رانگ: لطفا نکن این کارا رو با خودت مامان من فقط تورو دارم نکن تروخدا
مامان هه رانگ: من بدون دخترم نمیتونم
مامان هه...: نمیدونی جیگرم آتیش گرفته من بچمو از دست دادم میفهمی
هه رانگ( با گریه: مامان لطفا اینا رو نگو
هه رانگ رفت اتاق آبجیش
هه رانگ یه سی دی دید گذاشتش رو بخش
(محتوای سی دی : سلام آبجی خوبی این ویدئو رو میگرم چون حادثه معلوم نمیکنه
هه رانگ آبجی خوشگلم میخوام یه درخواست ازت بکنم
شاید موقع دیدن این من کنارت باشه یا شایدم مرده باشم
میخوام من اگه چیزیم شد عشقم جونگکوک رو به تو میسپارم لطفا خالصانه عاشقش باش بجای من مواظبش باش برام سخته عشقم رو به یکی دیگه بسپارم ولی به تو اعتماد کردم
هر چقدر هم بد اخلاقی کرد ولش نکن باشه ازت خواهش میکنم )
هه رانگ : ته رانگم 😭😭😭😭😭😭 باشه قول میدم
هه رانگ همینطور که در حال گریه بود صدای تیر از آشپزخونه ی خونشون شنید ......
هه رانگ : این صدای چیه
هه رانگ دویید سمت آشپز خونه دید......
هه رانگ: جیغغغغغغغغغغغغع مامانننننننننننن
....
جونگکوک رفت تو حموم رگشو زد
جونگکوک: یه روز تو خوابمم نمیدیدم که آخرمون این شه
هه رانگ اومد جونگکوک رو دید
هه رانگ: جیغغغغغغغغغغغغع با صدای بلند
هه رانگ جسم بی جون جونگکوک رو بغل کرده بود گریه میکرد
هه رانگ: میدونم دل یه لحظه واسه من نمیشه ولی لطفا زنده بمون
هه رانگ با زور جونگکوک رو کول کرد از پله ها اورد پایین زنگ به اورژانس زد
هه رانگ: لطفا نجاتش بدید تروخدا خواهش میکنم
دکتر: خون زیادی از دست داده
هه رانگ زانو زد گفت: لطفا التماستون میکنم
چند ساعت بعد
پرستارا: دکتر بیمار حالش خوبه بهوش اومد
هه رانگ با ذوق رفت اتاق جونگکوک
جونگکوک: چرا نزاشتی بمیرم
هه رانگ: خیال میکردم این فقط یه لحظه ست تموم میشه اگه برم ...ولی
جونگکوک: خفه شو گم شو میخوای ادای کیو دراری
هه رانگ: نمیفهمم چی میگی خسته نشدی انقد ازم بدت میاد
جونگکوک: خواهرت ۱ ماه هم نیست که مرده تو اومدی جاشو بگیری
هه رانگ: چی چی... میگی خواهرم چی شده
هه رانگ دویید رفت بیرون
هه رانگ زنگ به مامانش زد
مامان هه رانگ: ببخشید دخترم نتونستم بهت بگم
هه رانگ: چیو بهم نگفتی ته رانگ خوبه تروخدا جواب بده
مامان هه رانگ: دخترم ما نتونستیم مواظب خواهرت باشیم
هه رانگ: شوخیه میخواید مث پارسال اذیتم کنید
مامان: دخترمو از دست دادم شوخی کجا بود جیگر کوشه ی من مرده 💔
هه رانگ: خواهرم کجاست کجا خاکش کردید
مامان هه رانگ: .......... اونجا گذاشتیمش
هه رانگ: ابجی پاشو من اومدم پاشو دوباره اذیتم کن
هه رانگ: ته رانگم قربونت برم پاشو من لباساتو دیگه نمیپوشم
هه رانگ: نههههههه نمیشهههههه
هه رانگ با صدای بلند گریه میکرد 🥀🥀🥀
هه رانگ: چرا رفتی آبجی چرا تنهام گذاشتی
هه رانگ بعد کلی گریه برگشت بیمارستان
هه رانگ: جونگکوک تو آبجی منو از کجا میشناسی
جونگکوک عکسا شونو نشون هه رانگ داد
جونگکوک: من عاشق اونم قلبم برای اون میتپه هرچند که دیگه نیست از تو و صورتت متنفرم
هه رانگ ( با گریه و بغض: میدونمممممم نمیخوادد هعی تکرار کنی دلت یه لحظه واسه من نمیشه میدونم تقصیر تو نیست
هه رانگ: خودم امروز فهمیدم ابجی مو از دست دادم میدونی چقدر شکنجه آوره
جونگکوک: من با اجبار باهات ازدواج کردم
هه رانگ زد تو گوش جونگکوک و سریع رفت
هه رانگ: مامان من اومدم
مامان هه..: قربونت برم بیا ببین چقدر جای ابجیت خالیه بیا ببین دیگه تنها شدی
مامان هه رانگ محکم میزد تو سر خودش
هه رانگ: لطفا نکن این کارا رو با خودت مامان من فقط تورو دارم نکن تروخدا
مامان هه رانگ: من بدون دخترم نمیتونم
مامان هه...: نمیدونی جیگرم آتیش گرفته من بچمو از دست دادم میفهمی
هه رانگ( با گریه: مامان لطفا اینا رو نگو
هه رانگ رفت اتاق آبجیش
هه رانگ یه سی دی دید گذاشتش رو بخش
(محتوای سی دی : سلام آبجی خوبی این ویدئو رو میگرم چون حادثه معلوم نمیکنه
هه رانگ آبجی خوشگلم میخوام یه درخواست ازت بکنم
شاید موقع دیدن این من کنارت باشه یا شایدم مرده باشم
میخوام من اگه چیزیم شد عشقم جونگکوک رو به تو میسپارم لطفا خالصانه عاشقش باش بجای من مواظبش باش برام سخته عشقم رو به یکی دیگه بسپارم ولی به تو اعتماد کردم
هر چقدر هم بد اخلاقی کرد ولش نکن باشه ازت خواهش میکنم )
هه رانگ : ته رانگم 😭😭😭😭😭😭 باشه قول میدم
هه رانگ همینطور که در حال گریه بود صدای تیر از آشپزخونه ی خونشون شنید ......
هه رانگ : این صدای چیه
هه رانگ دویید سمت آشپز خونه دید......
هه رانگ: جیغغغغغغغغغغغغع مامانننننننننننن
....
۱۱.۴k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.