عمارت خونین (30)🖤
سریع از توی بغلش اومدم بیرون وگفتم:معلومع چی میگی ؟😡
ت تو چقدر منا اذیت کردی؟چ چقدر زدیم؟ه هنوز رد کتکایی که خوردم هست😭بغضم امون داد مثل بارون گلوله های اشک بی اخیتار جاری شدند
هیچی نگفت تعجب نکرد عصبانی نشد فقط فقط نگاهم کرد اونم با ارامش اونم با صبر
گفتم:م میدونی چقدر گشنگی کشیدم ؟چقدر تنهایی بی کسی کشیدم؟به خاطر تو قرار بود بشم ب..ر..د..ه. بعد انتظار داری باورت کنم هان؟تویی که با بی رحمی میزدیم این حرفا دیگه چیند؟بی اخیتار اشک میریختم وبا دستام روی سینش میکوبیدم
حتی دیگه درد بدنم برام مهم نبود جای زخممم مطمئن بودم داره میسوزه ولی مگه از درد قلب بیشتر بود؟
فقط نگاهم کرد با گریه این حرفا میزدم
بغلم کرد
هر کار کردم تا از انحصار دستاش راحت بشم توانایی نداشتم زور اون کجا ها زور من کجا
معلوم بود نمیتونستم
بغلم کرد
بوی تنش باعث شد گریم بیشتر شه
سفت منا به سینش چسبوند وبا صدای ارومی گفت:میدونم خوشگلم میدونم لیاقتت را ندارم میدونم باهات چیکارا کردم ولی اون زمان جئون جونگکوک قلب نداشت الان وجود تو قلب منا روشن کرده میفهمی ؟یا هر حرفش گریم شدید تر میشد
حرفاش مسکن قلبم بودند ولی جای خالیش توی قلبم این مدت برتری میکرد
ا٫ت:بگو من چیکار کنم؟بگوووو😭
جونگکوک: هیچ کاری نکن عزیز دل جونگکوک فقط گریه نکن فقط اروم بگیر
اگه توی بغل جونگکوک اروم نمیگرفتم کجا اروم میگرفتم؟معلوم بود که دیوونش بودم معلوم بود که عاشقش بودم
عقلم یاری نکرد قلبم حکمرانی کرد
گفتم:منم دوست دارم بی انصاف
از بغلش در اومد مشتی به سینش زدم
خنده ای کرد که قلبم را ذوب میکرد
گفت:میدونم
با حرفش تعجب کردم
گفتم:از کجا؟
جونگکوک:از حالت
باهوش بود خیلی زیاد چرا من تعجب کردم معلوم بود میفهمه
دستاش را باز برام باز کرد
به تکیه گاه تخت تکیه داد رفتم مثل یک گربه بی پناه توی بغلش
دستاش را محکم دورم سفت کرد
بغلش بوی ارامش میداد
بوی عشق
واقعا که هعی میگید بزار بزار بعد هیچی حمایت نکیند به جای اینکه پیشرفت کنیم پس رفت میکنیم
ت تو چقدر منا اذیت کردی؟چ چقدر زدیم؟ه هنوز رد کتکایی که خوردم هست😭بغضم امون داد مثل بارون گلوله های اشک بی اخیتار جاری شدند
هیچی نگفت تعجب نکرد عصبانی نشد فقط فقط نگاهم کرد اونم با ارامش اونم با صبر
گفتم:م میدونی چقدر گشنگی کشیدم ؟چقدر تنهایی بی کسی کشیدم؟به خاطر تو قرار بود بشم ب..ر..د..ه. بعد انتظار داری باورت کنم هان؟تویی که با بی رحمی میزدیم این حرفا دیگه چیند؟بی اخیتار اشک میریختم وبا دستام روی سینش میکوبیدم
حتی دیگه درد بدنم برام مهم نبود جای زخممم مطمئن بودم داره میسوزه ولی مگه از درد قلب بیشتر بود؟
فقط نگاهم کرد با گریه این حرفا میزدم
بغلم کرد
هر کار کردم تا از انحصار دستاش راحت بشم توانایی نداشتم زور اون کجا ها زور من کجا
معلوم بود نمیتونستم
بغلم کرد
بوی تنش باعث شد گریم بیشتر شه
سفت منا به سینش چسبوند وبا صدای ارومی گفت:میدونم خوشگلم میدونم لیاقتت را ندارم میدونم باهات چیکارا کردم ولی اون زمان جئون جونگکوک قلب نداشت الان وجود تو قلب منا روشن کرده میفهمی ؟یا هر حرفش گریم شدید تر میشد
حرفاش مسکن قلبم بودند ولی جای خالیش توی قلبم این مدت برتری میکرد
ا٫ت:بگو من چیکار کنم؟بگوووو😭
جونگکوک: هیچ کاری نکن عزیز دل جونگکوک فقط گریه نکن فقط اروم بگیر
اگه توی بغل جونگکوک اروم نمیگرفتم کجا اروم میگرفتم؟معلوم بود که دیوونش بودم معلوم بود که عاشقش بودم
عقلم یاری نکرد قلبم حکمرانی کرد
گفتم:منم دوست دارم بی انصاف
از بغلش در اومد مشتی به سینش زدم
خنده ای کرد که قلبم را ذوب میکرد
گفت:میدونم
با حرفش تعجب کردم
گفتم:از کجا؟
جونگکوک:از حالت
باهوش بود خیلی زیاد چرا من تعجب کردم معلوم بود میفهمه
دستاش را باز برام باز کرد
به تکیه گاه تخت تکیه داد رفتم مثل یک گربه بی پناه توی بغلش
دستاش را محکم دورم سفت کرد
بغلش بوی ارامش میداد
بوی عشق
واقعا که هعی میگید بزار بزار بعد هیچی حمایت نکیند به جای اینکه پیشرفت کنیم پس رفت میکنیم
۵.۵k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.