you for me
پارت ۱۱
ویو فلیکس
فلیکس: ب-باشه
من که میدونم داره دروغ میگه...ولی خب شاید نخواد بگه...به من چه ربطی داره. بعد از چند دقیقه لینو اومد سمتم و بهم گفت
لینو: اره اون شخص هانه..فقط به هیچکس نگو.* اروم*
فلیکس: باشه.
لینو: فلیکس...میتونم بهت اعتماد کنم؟
فلیکس: ا-اره...من قول میدم به هیچکس هیچی نمیگم.
لینو: خوبه...تو اولین نفری هستی که فهمیده.
فلیکس: واقعا؟ یعنی هیچکس دیگه نمیدونه یا کمکت نکرده که اعتراف کنی؟
لینو: خب نه...این یه راز پیش خودم بوده..الان وو فقط میدونی.
فلیکس: ل-لینو
لینو: بله؟
فلیکس: م-من میتونم ک-کمکت کنم؟
لینو: چی؟! کمکم کنی؟ چرا اون وقت؟
فلیکس: ا-اخه حس میکنم مدت زیادیه که دوسش داری و-ولی کاری نکردی..
لینو: یعنی بعد از اون همه کار هایی که باهات کردم...بازم کمکم میکنی؟
فلیکس: اره
ویو لینو
باورم نمیشه...بالاخره یه نفر قراره کمکم کنه...بالاخره یا نفر...اصلا فکر نمیکردم اون یه نفر فلیکس باشه...کسی که با هیونجین اذیتش میکردم..فکر نمیکردم اون انقدر بخشنده و مهربون باشه.
لینو: فلیکس، ازت ممنونم..تو واقعا خیلی مهربونی.
فلیکس: خواهش میکنم. خب از کی-
حرفش یهو قطع شد و به جایی خیره شد. هیونجین و هان برگشتن داخل کلاس.
فلیکس: اومدن* اروم *
لینو: هیچی نگو* اروم *
سری به نشانه مثبت نشون داد. هیونجین و هان به سمت ما دوتا اومدن.
هیونجین: میبینم باهم دوست شدین.
لینو: هوی ساکت شو...فقط داشتیم حرف میزدیم.
هیونجین: عه جدی؟ باشه ماهم باور کردیم.
فلیکس: هی-هیونجین بهتری؟
هیونجین: اره پرستار گفت بهترم. کاش این زنگم می پیچوندم.
لینو: یه زنگ نیومدی دیگه..همینم باید راضی باشی.
هیونجین: باشه باشه.
فلیکس، از جاش بلند شد و خواست بری که هیونجین گفت
هیونجین: کجا؟
فلیکس: د-دسشویی.
هیونجین: اها.
از کلاس بیرون رفت و به سمت دسشویی رفت
هان: هوی پسر چی بینتونه...
هیونجین: چرا باید چیزی بینمون باشه؟ یه دوست معمولی.
لینو: اها بعد دوستای معمولی انقدر حواسشون به هم هست؟
هیونجین: اره خب.
لینو و هان شروع کردن به خندیدن.
هیونجین: چیه خب فقط ازش پرسیدم کجا میره.
هان: باشه باشه چیزی نگفتیم که حالا.
ویو فلیکس
فلیکس: ب-باشه
من که میدونم داره دروغ میگه...ولی خب شاید نخواد بگه...به من چه ربطی داره. بعد از چند دقیقه لینو اومد سمتم و بهم گفت
لینو: اره اون شخص هانه..فقط به هیچکس نگو.* اروم*
فلیکس: باشه.
لینو: فلیکس...میتونم بهت اعتماد کنم؟
فلیکس: ا-اره...من قول میدم به هیچکس هیچی نمیگم.
لینو: خوبه...تو اولین نفری هستی که فهمیده.
فلیکس: واقعا؟ یعنی هیچکس دیگه نمیدونه یا کمکت نکرده که اعتراف کنی؟
لینو: خب نه...این یه راز پیش خودم بوده..الان وو فقط میدونی.
فلیکس: ل-لینو
لینو: بله؟
فلیکس: م-من میتونم ک-کمکت کنم؟
لینو: چی؟! کمکم کنی؟ چرا اون وقت؟
فلیکس: ا-اخه حس میکنم مدت زیادیه که دوسش داری و-ولی کاری نکردی..
لینو: یعنی بعد از اون همه کار هایی که باهات کردم...بازم کمکم میکنی؟
فلیکس: اره
ویو لینو
باورم نمیشه...بالاخره یه نفر قراره کمکم کنه...بالاخره یا نفر...اصلا فکر نمیکردم اون یه نفر فلیکس باشه...کسی که با هیونجین اذیتش میکردم..فکر نمیکردم اون انقدر بخشنده و مهربون باشه.
لینو: فلیکس، ازت ممنونم..تو واقعا خیلی مهربونی.
فلیکس: خواهش میکنم. خب از کی-
حرفش یهو قطع شد و به جایی خیره شد. هیونجین و هان برگشتن داخل کلاس.
فلیکس: اومدن* اروم *
لینو: هیچی نگو* اروم *
سری به نشانه مثبت نشون داد. هیونجین و هان به سمت ما دوتا اومدن.
هیونجین: میبینم باهم دوست شدین.
لینو: هوی ساکت شو...فقط داشتیم حرف میزدیم.
هیونجین: عه جدی؟ باشه ماهم باور کردیم.
فلیکس: هی-هیونجین بهتری؟
هیونجین: اره پرستار گفت بهترم. کاش این زنگم می پیچوندم.
لینو: یه زنگ نیومدی دیگه..همینم باید راضی باشی.
هیونجین: باشه باشه.
فلیکس، از جاش بلند شد و خواست بری که هیونجین گفت
هیونجین: کجا؟
فلیکس: د-دسشویی.
هیونجین: اها.
از کلاس بیرون رفت و به سمت دسشویی رفت
هان: هوی پسر چی بینتونه...
هیونجین: چرا باید چیزی بینمون باشه؟ یه دوست معمولی.
لینو: اها بعد دوستای معمولی انقدر حواسشون به هم هست؟
هیونجین: اره خب.
لینو و هان شروع کردن به خندیدن.
هیونجین: چیه خب فقط ازش پرسیدم کجا میره.
هان: باشه باشه چیزی نگفتیم که حالا.
۹.۲k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.