رابطه اجباری (پارت اخر)
از ا/ت دور شدم
کوک: داشتید چیکار میکردید؟
ا/ت: هیچی (با دهن پر)
تهیونگ: حوصلم سر رفته چیکار کنیم
(پرش زمانی) فردا صبح
کوک: ا/ت پاشو بریم
ا/ت کجا؟
کوک: برگردیم کره دیگه
ا/ت: اها
ویو ا/ت
پاشدم وسایلمو جمع کردم و سوار هواپیما شخصی کوک شدم
پام درد میکرد بخاطر همین کوک بغلم کرد و بردتم تو هواپیما
(پرش زمانی و قتی رسیدن)
کوک: خدمت کار
خدمت کا: بله ارباب
کوک: لباس ا/ت رو بیار
ا/ت کدوم لباس؟
کوک: قراره عروسی کنیم
ا/ت: چی؟ واقا (با خوشحالی)
کوک: اینتوری دیگه تهیونگ بهت نزدیک نمیشه
(خب کوک و ا/ت ازدواج کردند و به خوبی و خوشی تموم شد)
ادمین: میدونم تهشو تر زدم ولی دیگه حوصله ندارم بنویشم
کوک: داشتید چیکار میکردید؟
ا/ت: هیچی (با دهن پر)
تهیونگ: حوصلم سر رفته چیکار کنیم
(پرش زمانی) فردا صبح
کوک: ا/ت پاشو بریم
ا/ت کجا؟
کوک: برگردیم کره دیگه
ا/ت: اها
ویو ا/ت
پاشدم وسایلمو جمع کردم و سوار هواپیما شخصی کوک شدم
پام درد میکرد بخاطر همین کوک بغلم کرد و بردتم تو هواپیما
(پرش زمانی و قتی رسیدن)
کوک: خدمت کار
خدمت کا: بله ارباب
کوک: لباس ا/ت رو بیار
ا/ت کدوم لباس؟
کوک: قراره عروسی کنیم
ا/ت: چی؟ واقا (با خوشحالی)
کوک: اینتوری دیگه تهیونگ بهت نزدیک نمیشه
(خب کوک و ا/ت ازدواج کردند و به خوبی و خوشی تموم شد)
ادمین: میدونم تهشو تر زدم ولی دیگه حوصله ندارم بنویشم
۹۶.۴k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.