برشی از داستان
برشی از داستان
تصمیم داشت به سوپرمارکت کنار خیابون بره اما با
زنگ خوردن گوشیش قبل از راه افتادن ایستاد.
بله؟
شماره ناشناس بود و کوک هیچ ایده ای نداشت کی پشت خطه.. فشار کاری باعث شده بود تمام صحبت های دیشب رو فراموش کنه
هی سلام تهیونگم... وقت داری؟
جونگ کوک کمی فکر کرد.
تهیونگ دیگه کی بود؟
ببخشید به جا نمیارم
چشمهاشو توی حدقه چرخوند و با سرخ شدن گونه هاش با بی حوصلگی ذاتی زمزمه کرد
ته ته..
تازه یادش اومد این همون پسر لوند و دردسرساز بود که باید سی دلارشو پس میداد
اوه اره ته ته شی ... راستش من الان توی محل کارم
هستم..
تهیونگ اجازه نداد راننده ادامو بده.
همون ایستگاه تاکسی؟ اتفاقا نزدیکشم.
کوک فورا تکذیب کرد
عام.. نه من فقط بیست دقیقه تایم استراحت دارم و اگه بخوام بیام پیش شما خیلی دیرم میشه. اگه مشکلی نیست شما میتونین بیایین اینجا؟ پیست رالی
جنوب شهر.
تهیونگ ابروهاش رو بالا انداخت.
این راننده تاکسی واقعا چه کاره بود؟
تصمیم داشت به سوپرمارکت کنار خیابون بره اما با
زنگ خوردن گوشیش قبل از راه افتادن ایستاد.
بله؟
شماره ناشناس بود و کوک هیچ ایده ای نداشت کی پشت خطه.. فشار کاری باعث شده بود تمام صحبت های دیشب رو فراموش کنه
هی سلام تهیونگم... وقت داری؟
جونگ کوک کمی فکر کرد.
تهیونگ دیگه کی بود؟
ببخشید به جا نمیارم
چشمهاشو توی حدقه چرخوند و با سرخ شدن گونه هاش با بی حوصلگی ذاتی زمزمه کرد
ته ته..
تازه یادش اومد این همون پسر لوند و دردسرساز بود که باید سی دلارشو پس میداد
اوه اره ته ته شی ... راستش من الان توی محل کارم
هستم..
تهیونگ اجازه نداد راننده ادامو بده.
همون ایستگاه تاکسی؟ اتفاقا نزدیکشم.
کوک فورا تکذیب کرد
عام.. نه من فقط بیست دقیقه تایم استراحت دارم و اگه بخوام بیام پیش شما خیلی دیرم میشه. اگه مشکلی نیست شما میتونین بیایین اینجا؟ پیست رالی
جنوب شهر.
تهیونگ ابروهاش رو بالا انداخت.
این راننده تاکسی واقعا چه کاره بود؟
۲.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.