فیک ( می خوام برای تو بمیرم) پارت ۱۹
فیک ( میخوام برای تو بمیرم) پارت ۱۹
ویو جونگ کوک
+ ا/ت
- شما؟؟
با این حرفش دستام شل شد یعنی چی ؟؟ منو یادش نمیاد
+ داری شوخی میکنی
- ببخشید حتما اشتباه اومدید
+ من من متاسفم , خودت میدونی که قلبم درد میکنه اذیتم نکن
- ببخشید آقا من شما را نمیشناسم
بغضم گرفته بود چرااا این عشق نبود نمیتونم باور کنم نمیخوام بخواطر عشق کسی را از دست بدم
من میترسیدم ..
∆اقای جئون
برگشتم سمت صدا دکتر بود
+ آقای دکتر چرا چرا ا/ت منو یادش نیست
∆ متاسفانه قسمتی از حافظه اش را از دست داده قسمتی که آزارش میداده و نمیخواست یادش میاد
اینکه یادش بیاد به خودش بستگی داره که آیا اون خاطره براش خوشایند یا نه
+ یعنی امکان داره دیگه ندونه من کیم ؟؟
∆ واقعا نمیدونم ولی تا وقتی نخواد شمارا یادش نمیاد
+ ممنون میتونم مرخصش کنم
∆ بله ولی حواس تون بیشتر باشه
دکتر رفت و من با یه دنیا پشیمونی به سمت اتاق برگشتم
+ ا/ت بیا برگردیم هتل
- تو واقعا خوشگلی ولی من میشناسمت واقعا؟؟
+ اره و...من
من واقعا چی بودم ؟؟ من باهاش چه صنمی داشتم ؟؟ ما بین زمین و هوا گیر کرده بودیم و من واقعا نمیدونستم
+ مااا یه چیزی بیشتر از دوتا شریک و دوست بودیم
- یعنییی تو دوست پسرمی ؟
+ نه در اون حد
- پس اگر نیستیم من برای چی با تو هستم
+ خودت به مرور یادت میاد حالا بیا بریم
.
.
بلند اش کردم و آماده شد و برگشتیم هتل
به سوبوک زنگ نزدم تا نگران نشه
.
.
(دو ساعت بعد)
- منو تو با اینکه فقط دوست بودیم تو یه اتاق میخوابیدیم
+ نه بابا ولی الان که چیزی یادت نیست بهتره اینجا باشی
.
۱۲ لایک و ۳۰ کامنت
ویو جونگ کوک
+ ا/ت
- شما؟؟
با این حرفش دستام شل شد یعنی چی ؟؟ منو یادش نمیاد
+ داری شوخی میکنی
- ببخشید حتما اشتباه اومدید
+ من من متاسفم , خودت میدونی که قلبم درد میکنه اذیتم نکن
- ببخشید آقا من شما را نمیشناسم
بغضم گرفته بود چرااا این عشق نبود نمیتونم باور کنم نمیخوام بخواطر عشق کسی را از دست بدم
من میترسیدم ..
∆اقای جئون
برگشتم سمت صدا دکتر بود
+ آقای دکتر چرا چرا ا/ت منو یادش نیست
∆ متاسفانه قسمتی از حافظه اش را از دست داده قسمتی که آزارش میداده و نمیخواست یادش میاد
اینکه یادش بیاد به خودش بستگی داره که آیا اون خاطره براش خوشایند یا نه
+ یعنی امکان داره دیگه ندونه من کیم ؟؟
∆ واقعا نمیدونم ولی تا وقتی نخواد شمارا یادش نمیاد
+ ممنون میتونم مرخصش کنم
∆ بله ولی حواس تون بیشتر باشه
دکتر رفت و من با یه دنیا پشیمونی به سمت اتاق برگشتم
+ ا/ت بیا برگردیم هتل
- تو واقعا خوشگلی ولی من میشناسمت واقعا؟؟
+ اره و...من
من واقعا چی بودم ؟؟ من باهاش چه صنمی داشتم ؟؟ ما بین زمین و هوا گیر کرده بودیم و من واقعا نمیدونستم
+ مااا یه چیزی بیشتر از دوتا شریک و دوست بودیم
- یعنییی تو دوست پسرمی ؟
+ نه در اون حد
- پس اگر نیستیم من برای چی با تو هستم
+ خودت به مرور یادت میاد حالا بیا بریم
.
.
بلند اش کردم و آماده شد و برگشتیم هتل
به سوبوک زنگ نزدم تا نگران نشه
.
.
(دو ساعت بعد)
- منو تو با اینکه فقط دوست بودیم تو یه اتاق میخوابیدیم
+ نه بابا ولی الان که چیزی یادت نیست بهتره اینجا باشی
.
۱۲ لایک و ۳۰ کامنت
۱۰.۰k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.