رمان عاشقم باش☺💜
Part 33
برگشتیم عمارت خسته و کوفته
حتی حال اینکه لباس عوض کنیم نداشتیم همون طوری رو تخت ولو شدیم
من:اخیششش چقدر خوش حالم که دارمت نمیدونی چقدر ذوق زده ام که بلاخره شب پیشم میخوابی
دیانا:من بیشتر
من:عاشقتم
دیانا:من خیلی بیشترررر
من:من بیشترررر
دیانا:خفه شو من بیشتررررررر
من:دیانا منو اذیت نکن دیه گفتم من بیشتر بگو چشم
دیانا(لحن بچگونه):چشم قربان
من:دوستت دارم
دیانا:منم دوستت دارم
دیانا
اروم لباشو بوسیدم
خوابیدیم
صبح از ارسلان زود تر بیدار شدم رفتم پایین یچی هول هولکی خوردم ساعتو نگاه کردم 07:40 خدمتکارا ساعت 08:00 میان یعنی فعلا منو ارسلان تنهاییم رفتم چیز میزای نهارو گذاشتم رو میز تا بقیه میان حاظر باشه و رفتم اب خوردم خواستم برم بالا ارسلانو بیدار کنم
محکم خوردم به یکی
#اردیا
#رمان
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
برگشتیم عمارت خسته و کوفته
حتی حال اینکه لباس عوض کنیم نداشتیم همون طوری رو تخت ولو شدیم
من:اخیششش چقدر خوش حالم که دارمت نمیدونی چقدر ذوق زده ام که بلاخره شب پیشم میخوابی
دیانا:من بیشتر
من:عاشقتم
دیانا:من خیلی بیشترررر
من:من بیشترررر
دیانا:خفه شو من بیشتررررررر
من:دیانا منو اذیت نکن دیه گفتم من بیشتر بگو چشم
دیانا(لحن بچگونه):چشم قربان
من:دوستت دارم
دیانا:منم دوستت دارم
دیانا
اروم لباشو بوسیدم
خوابیدیم
صبح از ارسلان زود تر بیدار شدم رفتم پایین یچی هول هولکی خوردم ساعتو نگاه کردم 07:40 خدمتکارا ساعت 08:00 میان یعنی فعلا منو ارسلان تنهاییم رفتم چیز میزای نهارو گذاشتم رو میز تا بقیه میان حاظر باشه و رفتم اب خوردم خواستم برم بالا ارسلانو بیدار کنم
محکم خوردم به یکی
#اردیا
#رمان
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
۲۴.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.