دو تا رفیق بودند همیشه با هم میرفتند میکده
دو تا رفیق بودند همیشه با هم میرفتند میکده
تا اینکه یکیشون فوت میکنه
اون یکی تنها میره
و به ساقی میگه
دو تا پیک بریز
ساقی میگه
تو که یک نفری
میگه یکی واسه خودم و یکی بیاد رفیقم
چند ماه بعد دوباره میره میکده
به ساقی میگه یک پیک بریز
ساقی میگه
رفیقت یادت رفته ؟
میگه نه
خودم توبه کردم
اینو بیاد رفیقم میخورم
تا اینکه یکیشون فوت میکنه
اون یکی تنها میره
و به ساقی میگه
دو تا پیک بریز
ساقی میگه
تو که یک نفری
میگه یکی واسه خودم و یکی بیاد رفیقم
چند ماه بعد دوباره میره میکده
به ساقی میگه یک پیک بریز
ساقی میگه
رفیقت یادت رفته ؟
میگه نه
خودم توبه کردم
اینو بیاد رفیقم میخورم
۴.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.