مافیا جذااااب مغرور p:15
تهیونگ : قبول
( فلش بک چند روز بعد. راستی فک کنید دو روز دیگه ا.ت میره دانشگاه )
تهیونگ ویو :
منو یونا میخوایم نقشه رو عملی کنیم و کوک از دوستی منو یونا خبر داره تازه یونا یکم باهاش بهتر برخورد میکنه و الان داشتم میرفتم پیش کوک که رسیدم و رفتم اتاق کارش اونجا بود
کوک : قرار بود برام از ا.ت خبر بگیری می شنوم
تهیونگ : ا.ت چند روزه که پیداش نیست انگار خودشو تو خونه حبس کرده
کوک : امشب رزی رو یجور بکش بیرون به یونا بگو بعد به خونه حمله کنید و ا.ت رو برام بیارید
تهیونگ : باش من دیگه رفتم
داخل راه که می رفتم خونه گفتم دیدی جئون خان عاشق شدی و تک خنده ای کردم و چند دقیقه بعد رفتم عمارت سریع رفتم اتاقمون و برای یونا همه چیز رو تعریف کردم که گفت اوکیه
( فلش بک امشب ساعت ۱۰ )
یونا ویو : قرار شد رزی رو از خونه بکشم بیرون بهش گفتم بیاد خونه ته خونه نیست که الان صدای زنگ در خورد اومد داخل و باهم صحبت و اینا کردیم که به تهیونگ پیام دادم رزی پیشمه
تهیونگ ویو : یونا گفت رزی پیششه الان تو اتاق کار جونگکوکم که بهش گفتم و اونم گفت میخوام بیام و گفتم باشه
( فلش بک موقع حمله به خونه )
کوک ویو : سریع رفتم اتاقا رو گشتم تو هیچ کدوم نبود ته هم داشت دنبالم میگشت که گفت نه کوک نیست ش با حرف میخواستم بخورم زمین ولی بخاطر افرادی که اونجا بود خودمو عادی نشون دادم و گفتم باشه و دستور عقب نشینی دادم و رفتم تو ماشین اعصاب خورد شده بود نمیدونم چرا . تهیونگ که اونجوری دیدم گفت خودم رانندگی میکنم که گفتم باشه بعد نشستیم تو راه سکوت رو شکوندم و گفتم : چرا ا.ت نبود فردا اطلاعات ش رو دربیار برام بگو تهیونگ: اوکی
( فلش بک پیش یونا و تهیونگ )
تهیونگ ویو :
همه چی رو واسه یونا تعریف کردم که انگار شاخ در آورده که تو فکر رفت بعد بهش گفتم که تو فکر چی هستی که گفت : یه نقشه که دیگه کاملا متوجه شیم جونگکوک عاشق ا.ته تهیونگ : داری ؟ یونا با لبخند شیطانی گفت : هووم خیلی هم خوبه تهیونگ: بگو میشنوم یونا : خب از اونجا که کوک عاشق ا.ته پس اگه بفهمه ا.ت شب رو پیش یه پسر گذرونده اونم به عنوان عشقش حتما ری اکشنی نشون میده و منم سعی میکنم ا.ت برگرده کره تهیونگ : درسته بعدش پوستمون رو میکنن ولی ارزشش رو داره
( فلش بک پیش ته و کوک فردا صبح )
ته : از زبون یونا حرف کشیدم انگار دیشب رو با عشقش گذرونده که دیدم از اعصبانیت سرخ شد همه رگاش زده بود بیرون که گفتم : حالا چرا اعصبانی شدی خب با دوست پسرش بوده
کوک : تهیونگ رو اعصاب من راه نرو
تهیونگ: باش من برم به کارای دیگم برسم خداحافظ
کوک : خداحافظ
خب اینم از این پارت ۳۷ تایی شدنمون رو برای شرط این پارت در نظر گرفتم پس الان پارت جدید رو هم مینویسم ولی باز حمایت شه
( فلش بک چند روز بعد. راستی فک کنید دو روز دیگه ا.ت میره دانشگاه )
تهیونگ ویو :
منو یونا میخوایم نقشه رو عملی کنیم و کوک از دوستی منو یونا خبر داره تازه یونا یکم باهاش بهتر برخورد میکنه و الان داشتم میرفتم پیش کوک که رسیدم و رفتم اتاق کارش اونجا بود
کوک : قرار بود برام از ا.ت خبر بگیری می شنوم
تهیونگ : ا.ت چند روزه که پیداش نیست انگار خودشو تو خونه حبس کرده
کوک : امشب رزی رو یجور بکش بیرون به یونا بگو بعد به خونه حمله کنید و ا.ت رو برام بیارید
تهیونگ : باش من دیگه رفتم
داخل راه که می رفتم خونه گفتم دیدی جئون خان عاشق شدی و تک خنده ای کردم و چند دقیقه بعد رفتم عمارت سریع رفتم اتاقمون و برای یونا همه چیز رو تعریف کردم که گفت اوکیه
( فلش بک امشب ساعت ۱۰ )
یونا ویو : قرار شد رزی رو از خونه بکشم بیرون بهش گفتم بیاد خونه ته خونه نیست که الان صدای زنگ در خورد اومد داخل و باهم صحبت و اینا کردیم که به تهیونگ پیام دادم رزی پیشمه
تهیونگ ویو : یونا گفت رزی پیششه الان تو اتاق کار جونگکوکم که بهش گفتم و اونم گفت میخوام بیام و گفتم باشه
( فلش بک موقع حمله به خونه )
کوک ویو : سریع رفتم اتاقا رو گشتم تو هیچ کدوم نبود ته هم داشت دنبالم میگشت که گفت نه کوک نیست ش با حرف میخواستم بخورم زمین ولی بخاطر افرادی که اونجا بود خودمو عادی نشون دادم و گفتم باشه و دستور عقب نشینی دادم و رفتم تو ماشین اعصاب خورد شده بود نمیدونم چرا . تهیونگ که اونجوری دیدم گفت خودم رانندگی میکنم که گفتم باشه بعد نشستیم تو راه سکوت رو شکوندم و گفتم : چرا ا.ت نبود فردا اطلاعات ش رو دربیار برام بگو تهیونگ: اوکی
( فلش بک پیش یونا و تهیونگ )
تهیونگ ویو :
همه چی رو واسه یونا تعریف کردم که انگار شاخ در آورده که تو فکر رفت بعد بهش گفتم که تو فکر چی هستی که گفت : یه نقشه که دیگه کاملا متوجه شیم جونگکوک عاشق ا.ته تهیونگ : داری ؟ یونا با لبخند شیطانی گفت : هووم خیلی هم خوبه تهیونگ: بگو میشنوم یونا : خب از اونجا که کوک عاشق ا.ته پس اگه بفهمه ا.ت شب رو پیش یه پسر گذرونده اونم به عنوان عشقش حتما ری اکشنی نشون میده و منم سعی میکنم ا.ت برگرده کره تهیونگ : درسته بعدش پوستمون رو میکنن ولی ارزشش رو داره
( فلش بک پیش ته و کوک فردا صبح )
ته : از زبون یونا حرف کشیدم انگار دیشب رو با عشقش گذرونده که دیدم از اعصبانیت سرخ شد همه رگاش زده بود بیرون که گفتم : حالا چرا اعصبانی شدی خب با دوست پسرش بوده
کوک : تهیونگ رو اعصاب من راه نرو
تهیونگ: باش من برم به کارای دیگم برسم خداحافظ
کوک : خداحافظ
خب اینم از این پارت ۳۷ تایی شدنمون رو برای شرط این پارت در نظر گرفتم پس الان پارت جدید رو هم مینویسم ولی باز حمایت شه
۱۳.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.