پارت یازدهم
دوست پسر مافیا🌓
ات :بعد از حرفش چیزی نگفتم و بلند شدم رفتم سمت اتاق خدمتکار ها که اجوما اومد
اجوما : دخترم اول یه چیز بخور بعد شروع به کار کن
گفتم باش بعد رفت واسم غذا آورد خوردم . بعد در حال لباس پوشیدن بودم که اون هرزه بدون در زدن اومد تو
یونا: بهبه ات خانم میبینم بدجور تنبیهت کرده
ات : خب
یونا:خواستم بگم که از این به بعد خانم این عمارت منم و هیچکس حق نداره رو حرف من حرفی بزنه پس الان همه خدمتکار هارو گفتم برن تا تو به تنهایی کارهارو انجام بده و بعدش هم جونگکوک گفت که بهت بگم بر روز فقط حق خوردن یه وعده غذا رو داری
ات : من نمیدونم چطوری اون عکس هارو درست کردی ولی این رو بدون زمانی که فیک بودنشون رو فاش کردم اون موقعست که خانم این عمارت مشخص میشه
بعد یونا رفت و منم از اتاق زدم بیرون و رفتم پیش اجوما که گفت غذا هارو درست کنم
ویو کوک :
هنوز عصبی بودم ، ات چطور تونست به من خیانت کنه یهو یونا اومد
یونا : کوک اون هرزه هنوز آدم نشده
کوک : چطور؟
یونا : چون اومد موهام رو کشید
زمانی که این رو گفت رفتم سراغ ات که دیدم داره غذا رو آماده میکنه بعد رفتم موهاش رو از پشت گرفتم و کشیدم که از پشت افتاد
گفتم : با چه جرئتی به دوست دخترم دست میزنی و مو هاش رو میکشی
تعجب کرد و نگاه یونا کرد و بعد نگاه من کرد و گفت :
من اونو آدم حساب نمیکنم اونوقت میام موهاش رو میکشم
گفتم : اها ! پس یونا حق داشت گفت تو هنوز آدم نشدی . نگهبانا ات رو ببرید انباری و پنجاه ضربه شلاق بزنید
ات بلند شد که نگهبانا خواستن بگیرنش که گفت:
ولم کنید خودم میام .
و بعد بردنش
ویو راوی :
بعد از شلاق زدن ات اون در ضربه ۳۸ بیهوش شد و بعد به کوک خبر دادن که کوک گفت دکتر خبر کنن و بعد ببرنش اتاق خدمتکار ها
شرایط :
۷ لایک
۲۰ کامنت
ات :بعد از حرفش چیزی نگفتم و بلند شدم رفتم سمت اتاق خدمتکار ها که اجوما اومد
اجوما : دخترم اول یه چیز بخور بعد شروع به کار کن
گفتم باش بعد رفت واسم غذا آورد خوردم . بعد در حال لباس پوشیدن بودم که اون هرزه بدون در زدن اومد تو
یونا: بهبه ات خانم میبینم بدجور تنبیهت کرده
ات : خب
یونا:خواستم بگم که از این به بعد خانم این عمارت منم و هیچکس حق نداره رو حرف من حرفی بزنه پس الان همه خدمتکار هارو گفتم برن تا تو به تنهایی کارهارو انجام بده و بعدش هم جونگکوک گفت که بهت بگم بر روز فقط حق خوردن یه وعده غذا رو داری
ات : من نمیدونم چطوری اون عکس هارو درست کردی ولی این رو بدون زمانی که فیک بودنشون رو فاش کردم اون موقعست که خانم این عمارت مشخص میشه
بعد یونا رفت و منم از اتاق زدم بیرون و رفتم پیش اجوما که گفت غذا هارو درست کنم
ویو کوک :
هنوز عصبی بودم ، ات چطور تونست به من خیانت کنه یهو یونا اومد
یونا : کوک اون هرزه هنوز آدم نشده
کوک : چطور؟
یونا : چون اومد موهام رو کشید
زمانی که این رو گفت رفتم سراغ ات که دیدم داره غذا رو آماده میکنه بعد رفتم موهاش رو از پشت گرفتم و کشیدم که از پشت افتاد
گفتم : با چه جرئتی به دوست دخترم دست میزنی و مو هاش رو میکشی
تعجب کرد و نگاه یونا کرد و بعد نگاه من کرد و گفت :
من اونو آدم حساب نمیکنم اونوقت میام موهاش رو میکشم
گفتم : اها ! پس یونا حق داشت گفت تو هنوز آدم نشدی . نگهبانا ات رو ببرید انباری و پنجاه ضربه شلاق بزنید
ات بلند شد که نگهبانا خواستن بگیرنش که گفت:
ولم کنید خودم میام .
و بعد بردنش
ویو راوی :
بعد از شلاق زدن ات اون در ضربه ۳۸ بیهوش شد و بعد به کوک خبر دادن که کوک گفت دکتر خبر کنن و بعد ببرنش اتاق خدمتکار ها
شرایط :
۷ لایک
۲۰ کامنت
۷.۲k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.