فرشته هزار بال part ¹
ویو جیمین:
داشتم با فرمانده دوم میرفتیم به عمارت سوهو صدای شیپور های عمارت رو شنیدم
سریع حرکت کردم سمت عمارت شمشیر رو در اوردم و شروع کردم به کشتن کسایی ک حمله کردن
فرمانده 2 : تو از اینجا برو با امپراطور
جیمین : حواست باشه فرمانده دوم
دست امپراطور رو گرفتم و بهش گفتم باهام بدوعه چندتا از سرباز ها هم پشت سرمون میومدن ک یادم امد ملکه اون بالا مونده
به سرباز ها گفتم حواسشون به امپراطور باشه و سریع از در پشتی وارد عمارت شدم
رفتیم تو دیدم یه نفر چاقو گذاشته رو گردن ملکه
دشمن. جلو نیا
جیمین. ولش کن *داد*
رفتم جلوش و میخواستم شمشیر رو فرو کنم توی شکمش ک گردن ملکه رو برید
به فرمانده زن ها گفتم ملکه رو ببره داخل
هر دکتری رو اوردیم جواب نمی داد
.
.
ویو ا/ت:
امروز با دانشجو هام یه جلسه درسی گذاشتم ک برای امروزش عمل قلب چیکار کنن
ویدیو رو داشتم روی تابلو به پخش میزاشتم
.
.
ویو جیمین:
امپراطور میگفت هرجور شده باید یه پزشک بیارم ک خوب بلد باشه ملکه رو خوب کنه
داشته راه می افتادم تا به دکتر جانگ بگم ک
یه تونل نورانی رو سنگ باز شده بود رفتم داخل تونل به یه جایی رفتم ک برام تعجب بود اینجا کجاست رفتم جلو تر ک یچیز خیلی بلند روبروم بود در باز بود رفتم تو یه اتاق داشت در اونم باز بود
یه [👩] رو دیدم در حال اموزش دادن بود
.
.
ویو ا/ت:
همینجور ک کلیپ پخش میشد منم صحبت میکردم ک یه انگار سرباز اون بالا وایستاده بود ولی چرا انقدر شلخته بود
کارام تموم شد ک همون [🤚] و سریع منو از اونجا خارج کرد از یه تونل منو رد کرد رفتیم به جایی ک نمیدونستم کجاست
خیلی قدیمی بود
سوار اسب شدیم و حرکت کردیم سمت
یه عمارت وقتی رفتیم تو
دیدم ک یه کسی روی تخت دراز کشیده
بهم گفتن باید زخمش رو درمان کنم
بخیه زدم و پانسمان کردم
بهشون گفتم میتونم برم ک...
.
.
.
.
خماری😂
شرط : 40 لایک
داشتم با فرمانده دوم میرفتیم به عمارت سوهو صدای شیپور های عمارت رو شنیدم
سریع حرکت کردم سمت عمارت شمشیر رو در اوردم و شروع کردم به کشتن کسایی ک حمله کردن
فرمانده 2 : تو از اینجا برو با امپراطور
جیمین : حواست باشه فرمانده دوم
دست امپراطور رو گرفتم و بهش گفتم باهام بدوعه چندتا از سرباز ها هم پشت سرمون میومدن ک یادم امد ملکه اون بالا مونده
به سرباز ها گفتم حواسشون به امپراطور باشه و سریع از در پشتی وارد عمارت شدم
رفتیم تو دیدم یه نفر چاقو گذاشته رو گردن ملکه
دشمن. جلو نیا
جیمین. ولش کن *داد*
رفتم جلوش و میخواستم شمشیر رو فرو کنم توی شکمش ک گردن ملکه رو برید
به فرمانده زن ها گفتم ملکه رو ببره داخل
هر دکتری رو اوردیم جواب نمی داد
.
.
ویو ا/ت:
امروز با دانشجو هام یه جلسه درسی گذاشتم ک برای امروزش عمل قلب چیکار کنن
ویدیو رو داشتم روی تابلو به پخش میزاشتم
.
.
ویو جیمین:
امپراطور میگفت هرجور شده باید یه پزشک بیارم ک خوب بلد باشه ملکه رو خوب کنه
داشته راه می افتادم تا به دکتر جانگ بگم ک
یه تونل نورانی رو سنگ باز شده بود رفتم داخل تونل به یه جایی رفتم ک برام تعجب بود اینجا کجاست رفتم جلو تر ک یچیز خیلی بلند روبروم بود در باز بود رفتم تو یه اتاق داشت در اونم باز بود
یه [👩] رو دیدم در حال اموزش دادن بود
.
.
ویو ا/ت:
همینجور ک کلیپ پخش میشد منم صحبت میکردم ک یه انگار سرباز اون بالا وایستاده بود ولی چرا انقدر شلخته بود
کارام تموم شد ک همون [🤚] و سریع منو از اونجا خارج کرد از یه تونل منو رد کرد رفتیم به جایی ک نمیدونستم کجاست
خیلی قدیمی بود
سوار اسب شدیم و حرکت کردیم سمت
یه عمارت وقتی رفتیم تو
دیدم ک یه کسی روی تخت دراز کشیده
بهم گفتن باید زخمش رو درمان کنم
بخیه زدم و پانسمان کردم
بهشون گفتم میتونم برم ک...
.
.
.
.
خماری😂
شرط : 40 لایک
۳۱.۳k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.