my angel/فرشته ی من

my angel/فرشته ی من

پارت:۸

ویو ا/ت:

خیلی حس خوبی ازش گرفتم انگار که چند ساله می‌شناسمش
یکم دیگه توی گوشیم چرخ زدنم و بعد یه مدتی هم گشنم شد
رفتم توی آشپزخونه تا ببینیم که چی دارم
ولی یخچال خالی خالی بود(ا/ت پولداره فقط گشادیش میومد بره خرید..)
پس زنگ زدم یه تهیونگ
همش دلم میخواست کنارش باشم

ویو ته:
بعد از این که ا/ت بهم زنگ زد منم داشتم به کارای خودم می‌رسیدم که چندان جالب هم نبود
خدا خدا میکردم که ا/ت دوباره بهم زنگ بزنه
که زنگ زد
با شوق گوشیمو برداشتم و منتظر این بودم تا ازم کمک بخواد

مکالمشون:
+سلام تهیونگ
-سلام ا/ت
+میگم ،من خیلی گشنمه و غذایی هم توی یخچال ندارم ،میای بریم خرید؟
-اره حتما
+واقعا؟فکر میکردم قبول نمیکنی
-چرا؟خرید که خیلی حال میده😂
+😂😂خیلی خوب پس بعد خرید هم برگردیم خونه ی من تا برات یه غذای خوشمزه بپزم
-اخجوننننن🎀😭😂





راستش حال ندارم بیشتر بنویسم بعداً دوباره براتون ادامش رو می‌زارم😭🎀