پارت ۲۴(گزارش نکن)
بورام
رفتیم بالا پنج دقیقه گذش لینا گف بخوابم رو زمین تا بره
به جیمین بگه ولی زمین کثیف بود
کتشو گذاش و دراز کشیدم رو زمین چشامو بستم
لینا:جیمینننننننن
جیمین: بله؟
لینا: بورام حالش خیلی بدههه بیهوش شده چشماشو باز نمیکنههه
جیمین: چی؟؟
جیمین
چن دقیقه گذش دیدم لینا اومد
بهم گف که بورام حالش بده زود رفتیم
بالا رو زمین افتاده بود رفتم پیشش سرشو گذاشتم رو پاهات که یهو دوتاشون خندیدن تعجب کردم
جیمین: مگه حالش بد نبود؟
لینا: نه فقط میخاستم به بورام ثابت کنم عاشقشی
بورام
جیمین هیچ حرفی نزد و بلند شد لباساشو
تمیز کرد و رفت بیرون لینا تعجب کرده بود
من هیچ حرفی نزدم و بلند شدم که برم بیرون
لینا دستمو گرف
لینا: ناراحت شدی؟ چرا؟ مگه عاشقشی؟(خنده)
بورام: چرت پرت نگو بیا بریم
لینا: باشه
رفتیم بالا پنج دقیقه گذش لینا گف بخوابم رو زمین تا بره
به جیمین بگه ولی زمین کثیف بود
کتشو گذاش و دراز کشیدم رو زمین چشامو بستم
لینا:جیمینننننننن
جیمین: بله؟
لینا: بورام حالش خیلی بدههه بیهوش شده چشماشو باز نمیکنههه
جیمین: چی؟؟
جیمین
چن دقیقه گذش دیدم لینا اومد
بهم گف که بورام حالش بده زود رفتیم
بالا رو زمین افتاده بود رفتم پیشش سرشو گذاشتم رو پاهات که یهو دوتاشون خندیدن تعجب کردم
جیمین: مگه حالش بد نبود؟
لینا: نه فقط میخاستم به بورام ثابت کنم عاشقشی
بورام
جیمین هیچ حرفی نزد و بلند شد لباساشو
تمیز کرد و رفت بیرون لینا تعجب کرده بود
من هیچ حرفی نزدم و بلند شدم که برم بیرون
لینا دستمو گرف
لینا: ناراحت شدی؟ چرا؟ مگه عاشقشی؟(خنده)
بورام: چرت پرت نگو بیا بریم
لینا: باشه
۳.۱k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.