فیک جانگ کوم(رفتار اشتباه)پارت۱۴*اخر
از زبان کوک:
رسیدیم اونجا زنگ زدم به نام جون با همون گریه ها.
نامجون:الو شما
کوم:فین فین منم
نامجون:چرا گریه می کنی ؟
کوک:فین راستش فین راستش.
۷ سال بعد از زبان کوک:
یور:وووییییییییییی بدو کوک دارم می میرم.
کوک:باشه باشه العان می رسیم.
یور:ای خداااااااااا وای دلم وای دلمممممممم.
دو ساعت بعد:
صدای گریه اومد یعنی دخترم بدنیا اومد؟
کوک:دکتر چی شد؟
دکتر:می تونید برید ببینید.
رفدم دیدم یور خوابه و یه دختر ناز بغلشه.
سه یال بعد:
یور:(با داد)دختره ی پرو بده من اون رز لبم رو
سولی:نمی دم.لژ بل تودمه
یور:پرو بده من اونو ببینم.
سولی:بلو مال خودمه
یور:به خدا اگه ندی هاااا برات کیک نمی پزم.امشب.
سولی:پودم می پزدم
یور:بده من زبون دراز رژم عحب زبون درازیه بابات کم بود تو هم اضافه شدی.
کوک:اههههههههههه چقدر صدا می دین شما دوتا.
یور:کوفت میام می زنمت صدا بز بدی ها
کوک:غلط کردم.
سولی:هرر هر هر با غلطر خولد.
یور:اه اه ببین چه پرو شده بگو ببخشبد.
سولی:نمی دم.
رفتم حلو یهو بقلش کردم
کوک:یاااا گیرت اوردم
یهو دیدم یور هم اومد نشست بقلم و با هم باب اسفنحی دیدیم
نامجون:راستش چی یور چیزیش شده هوم؟
کوک:یور چاقو خورده.
نامجون :چیییییییی.چه بیمارستانی؟
کوک:فلان و فلان و فلان و فلان(خودتون یه چیزی در بیارید)
قطع کرد.
خدایا منو ببخش اون واس من جونشو به خطر انداخت.خواهش می کنم نگهش دار.جون منو بگیر به اون بده.
عشقم بلند شو.
یهو دیدم از اتاق اوردنش بیرون.بردنش تو کما.
کوک:چیشد دکتر؟
دکتر:دعا کنید .میره کما.
کوک:نههههه(با داد)
از زبان نامجون:
وقتی به حنی گفتم سکته داشت می کرد اون شرکت بود دیرتر می رسید.
رفتم تو بیمارستان.
سرشو می کوبوند به دیوار هی می گفت به خاطر منه تقصیر منه.
نامجون:چی شده کوک هاااا
کوک:ر...رفت کما
دکتر:اقای جئون برید تو و تا می تونین باهتش حرف بزنین.
کوک:چشم.
از زبان کوک:
رفتم تو اتاقش
کوک:عشقم بلند شو خواهش می کنم................................................
فردا:
رفتم پیشش دیشب تا صبح بالا سرش بودم.
کوک:یور عشقم تورو خدا بیدار شو خواهش می کنم.یادته اولین باری که دیدمت رو؟با نامجون قرار داشتم بریم پارک تو می خواستی بری کلاس زبان گفت تا یه حایی باهامون میای یاددهذهمون روز که دیدمت نمی تونستم نگاهم رو از روت ور دارم.همون لحظه عاشقت شدم.
میشه بیدار شی فقط یه بار بهم بگی عشقم.
چشاش تکون خورد.
یور:ک...کوک...ک...کوک.....ک.....وک....
کوک:جانم وایسا برم دکتر رو صدا کنم
یور:ن....نه وایسا تو باید یه چیزایی رو بدونی.
کوک:چی؟
یور:اون موقع ....که .....تو...اون ب..بلا رو سر من اوردی..من از تو ی...یه دختر...کوچولوی ی دوماهه داشتم و..ولی سقطش کردم.
کوک:چ..چییییی یور می فهمی چی داری می گی دیگه نمی زارم اینجوری بشه .تو زن منی و خواهی بود.
یور:(با خنده)باشه ولی بیا جلو.
رفتم جلو ببینم چی می گه اروم تو گوشم گفت.
یور:عشقتم خیلی
کوچ:من بیشتر حالا بزار برم دکتر رو بیارم.
باشه برو.
(همه ی خسته نباشی تو کامنت بگین بهم)
رسیدیم اونجا زنگ زدم به نام جون با همون گریه ها.
نامجون:الو شما
کوم:فین فین منم
نامجون:چرا گریه می کنی ؟
کوک:فین راستش فین راستش.
۷ سال بعد از زبان کوک:
یور:وووییییییییییی بدو کوک دارم می میرم.
کوک:باشه باشه العان می رسیم.
یور:ای خداااااااااا وای دلم وای دلمممممممم.
دو ساعت بعد:
صدای گریه اومد یعنی دخترم بدنیا اومد؟
کوک:دکتر چی شد؟
دکتر:می تونید برید ببینید.
رفدم دیدم یور خوابه و یه دختر ناز بغلشه.
سه یال بعد:
یور:(با داد)دختره ی پرو بده من اون رز لبم رو
سولی:نمی دم.لژ بل تودمه
یور:پرو بده من اونو ببینم.
سولی:بلو مال خودمه
یور:به خدا اگه ندی هاااا برات کیک نمی پزم.امشب.
سولی:پودم می پزدم
یور:بده من زبون دراز رژم عحب زبون درازیه بابات کم بود تو هم اضافه شدی.
کوک:اههههههههههه چقدر صدا می دین شما دوتا.
یور:کوفت میام می زنمت صدا بز بدی ها
کوک:غلط کردم.
سولی:هرر هر هر با غلطر خولد.
یور:اه اه ببین چه پرو شده بگو ببخشبد.
سولی:نمی دم.
رفتم حلو یهو بقلش کردم
کوک:یاااا گیرت اوردم
یهو دیدم یور هم اومد نشست بقلم و با هم باب اسفنحی دیدیم
نامجون:راستش چی یور چیزیش شده هوم؟
کوک:یور چاقو خورده.
نامجون :چیییییییی.چه بیمارستانی؟
کوک:فلان و فلان و فلان و فلان(خودتون یه چیزی در بیارید)
قطع کرد.
خدایا منو ببخش اون واس من جونشو به خطر انداخت.خواهش می کنم نگهش دار.جون منو بگیر به اون بده.
عشقم بلند شو.
یهو دیدم از اتاق اوردنش بیرون.بردنش تو کما.
کوک:چیشد دکتر؟
دکتر:دعا کنید .میره کما.
کوک:نههههه(با داد)
از زبان نامجون:
وقتی به حنی گفتم سکته داشت می کرد اون شرکت بود دیرتر می رسید.
رفتم تو بیمارستان.
سرشو می کوبوند به دیوار هی می گفت به خاطر منه تقصیر منه.
نامجون:چی شده کوک هاااا
کوک:ر...رفت کما
دکتر:اقای جئون برید تو و تا می تونین باهتش حرف بزنین.
کوک:چشم.
از زبان کوک:
رفتم تو اتاقش
کوک:عشقم بلند شو خواهش می کنم................................................
فردا:
رفتم پیشش دیشب تا صبح بالا سرش بودم.
کوک:یور عشقم تورو خدا بیدار شو خواهش می کنم.یادته اولین باری که دیدمت رو؟با نامجون قرار داشتم بریم پارک تو می خواستی بری کلاس زبان گفت تا یه حایی باهامون میای یاددهذهمون روز که دیدمت نمی تونستم نگاهم رو از روت ور دارم.همون لحظه عاشقت شدم.
میشه بیدار شی فقط یه بار بهم بگی عشقم.
چشاش تکون خورد.
یور:ک...کوک...ک...کوک.....ک.....وک....
کوک:جانم وایسا برم دکتر رو صدا کنم
یور:ن....نه وایسا تو باید یه چیزایی رو بدونی.
کوک:چی؟
یور:اون موقع ....که .....تو...اون ب..بلا رو سر من اوردی..من از تو ی...یه دختر...کوچولوی ی دوماهه داشتم و..ولی سقطش کردم.
کوک:چ..چییییی یور می فهمی چی داری می گی دیگه نمی زارم اینجوری بشه .تو زن منی و خواهی بود.
یور:(با خنده)باشه ولی بیا جلو.
رفتم جلو ببینم چی می گه اروم تو گوشم گفت.
یور:عشقتم خیلی
کوچ:من بیشتر حالا بزار برم دکتر رو بیارم.
باشه برو.
(همه ی خسته نباشی تو کامنت بگین بهم)
۵۷.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.