پارت داریممممممممم
به تعداد اشک هایمان میخندیم
(ارسلان)
داشتم بر میگشتم خونه که گوشیم زنگ خورد زدم بغل و جواب دادم که صدای نگران دیانا تو گوشم پیچید(دیانا)ارسلان یک چند وقتی این ورا آفتابی نشی ها بابام خیلی عصبانی
و قطع کرد
دوباره شمارش رو کرفتم که صدای اون زنه تو گوشم پیچید(مشترک مورد نظر خواموش میباشد)
کنار جدول نشستم و برای دیانا تایپ کردم
(چند بار گرفتمت خاموش بودی
من واقعا معذرت میخوام
امروز اگر من لجبازی نمیکردم اینجوری نمیشد
فردا میام با بابات صحبت میکنم.)
از جام بلند شدم و به سمت خونه رفتم.
شب رو با هزار فکر و خیال سر کردم و بعد این که از خواب بیدار شدم ساعت نزدیک ۹بود بلند شدم و لباس پوشیدم و سویچم رو برداشتم تا برم سمت خونه دیا اینا.
سر راه یک جعبه شیرینی کرفتم وقتی داشتم شیرینی ها رو انتخاب میکردم چند نفر راجب مرگ یک دختر حرف میزدن برام عجیب بود ولی باز هم توجه نکردم و از مغازه زدم بیرون.
سوار موتور شدم وقتی به محل دیا اینا رسیدم با خودم گفتم بهتره یک کوچه پایین تر پارک کنم متور رو یک کوچه پایین تر پارک کردم و زیر لب گفتم (من)بیا اینم یک کوچه پایین تری که میگفتی.
از موتور پیاده شدم و به سمت خونشون حرکت کردم وقتی رسیدم جلو در و بنر های سیاه و دیدم حس کردم دنیا رو سرم خراب شده گوشم سوت میکشید و سرم کیج میرفت یکی از پشت بهم خورد و شیرینای که برای دیا خریده بودم از دستم افتاد و همش خورد شد.
گوشی افتاده بودم اروم و اشک میریختم یک دفع زد به سرم و به سمت بابای دیانام که اونجا نشسته بود هجوم بردم و داد زدم (من)اخه مردگ واسه چی دخترت رو کشتی منو باید میکشتی منو آشغال واسه چی اخه این کار رو کردی ها واسه تعصب لعنتی آرهههه مثلان میخاستی بگی با غیرتی آفرین با غیرت دخترت رو کشتی دخترت حالا غیرتت ثابت شد.
خواستم به سمتش هجوم ببرم که چند نفر کرفتن و کتکم زدن کاش انقدر میزدن که میمیردم و میرفتم پیش دیام بعد چند دقیقه پرتم کردن یک کوشه و رفتن با هزار بدبختی از جام بلند شدم و به سمت متورم رفتم سوارش شدم هوا دیگه رو به تاریکی میزد رفتم همون خیابونی که دیروز با دیانا رفته بودم.عربده میزدم و گریه میکردم درد دادشت خیلی درد داشت ن جای کتک های که خوردم ها ن قلبم قلبم درد طاقت فرسای داشت و دیونم میگرد دیگه نمیتونستم ن نمیتونستم بدون اون زندگی کنم.
سرعت متور رو بیشتر کردم و چشام رو بستم کردم و دستم زو از فرمون برداشتم دارم میام پیشت عشقم منتظرم باش.
صدای برخورد به گوشم رسید و تاریکی مطلق.
پارت _۲
(ارسلان)
داشتم بر میگشتم خونه که گوشیم زنگ خورد زدم بغل و جواب دادم که صدای نگران دیانا تو گوشم پیچید(دیانا)ارسلان یک چند وقتی این ورا آفتابی نشی ها بابام خیلی عصبانی
و قطع کرد
دوباره شمارش رو کرفتم که صدای اون زنه تو گوشم پیچید(مشترک مورد نظر خواموش میباشد)
کنار جدول نشستم و برای دیانا تایپ کردم
(چند بار گرفتمت خاموش بودی
من واقعا معذرت میخوام
امروز اگر من لجبازی نمیکردم اینجوری نمیشد
فردا میام با بابات صحبت میکنم.)
از جام بلند شدم و به سمت خونه رفتم.
شب رو با هزار فکر و خیال سر کردم و بعد این که از خواب بیدار شدم ساعت نزدیک ۹بود بلند شدم و لباس پوشیدم و سویچم رو برداشتم تا برم سمت خونه دیا اینا.
سر راه یک جعبه شیرینی کرفتم وقتی داشتم شیرینی ها رو انتخاب میکردم چند نفر راجب مرگ یک دختر حرف میزدن برام عجیب بود ولی باز هم توجه نکردم و از مغازه زدم بیرون.
سوار موتور شدم وقتی به محل دیا اینا رسیدم با خودم گفتم بهتره یک کوچه پایین تر پارک کنم متور رو یک کوچه پایین تر پارک کردم و زیر لب گفتم (من)بیا اینم یک کوچه پایین تری که میگفتی.
از موتور پیاده شدم و به سمت خونشون حرکت کردم وقتی رسیدم جلو در و بنر های سیاه و دیدم حس کردم دنیا رو سرم خراب شده گوشم سوت میکشید و سرم کیج میرفت یکی از پشت بهم خورد و شیرینای که برای دیا خریده بودم از دستم افتاد و همش خورد شد.
گوشی افتاده بودم اروم و اشک میریختم یک دفع زد به سرم و به سمت بابای دیانام که اونجا نشسته بود هجوم بردم و داد زدم (من)اخه مردگ واسه چی دخترت رو کشتی منو باید میکشتی منو آشغال واسه چی اخه این کار رو کردی ها واسه تعصب لعنتی آرهههه مثلان میخاستی بگی با غیرتی آفرین با غیرت دخترت رو کشتی دخترت حالا غیرتت ثابت شد.
خواستم به سمتش هجوم ببرم که چند نفر کرفتن و کتکم زدن کاش انقدر میزدن که میمیردم و میرفتم پیش دیام بعد چند دقیقه پرتم کردن یک کوشه و رفتن با هزار بدبختی از جام بلند شدم و به سمت متورم رفتم سوارش شدم هوا دیگه رو به تاریکی میزد رفتم همون خیابونی که دیروز با دیانا رفته بودم.عربده میزدم و گریه میکردم درد دادشت خیلی درد داشت ن جای کتک های که خوردم ها ن قلبم قلبم درد طاقت فرسای داشت و دیونم میگرد دیگه نمیتونستم ن نمیتونستم بدون اون زندگی کنم.
سرعت متور رو بیشتر کردم و چشام رو بستم کردم و دستم زو از فرمون برداشتم دارم میام پیشت عشقم منتظرم باش.
صدای برخورد به گوشم رسید و تاریکی مطلق.
پارت _۲
۱۰.۰k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.