پارت ۴
پارت ۴
جیمین: کیم سوجین یه اشی برات بپزم که وقتی بخوریش از طعمش سردرد بگیری
دو یون: جیمین شی...کاری که نمیخوای بکنی...میخوای؟!؟!
جیمین: منم دیگه اون جیمین نیستم...اگه اون عوض شد ۱۰ برابر اون عوض میشم...۱۰ برابر اون خشن تر میشم...۱۰ برابر اون دیوونه تر میشم
کیونگ: جیمین شی....ولشون کن ۳ تا دختر استخونی هستن....فردا باید دیه بدی هاااا
دو یو: کیونگ راست میگه به خدا....
جیمین: کاری نکنید که به شما هم از اون اش بدم
کیونگ و دو یون:* زیپ دهنا بسته شد*
جیمین: کیم سوجین...تغییر میکنم...فقط به خاطر تو....نه مهربون...بلکه خشن تر از قبل
فردا صبح:
سوجین: عااااوووو چقدر خوابیدم ساعت چنده؟هاعععععع ساعت ۸ و نیم هستتتت واییییییییییی دیرم شدددددددد
سوجین ویو
همینجوری سر سرکی از تخت بلند شدم سریع رفتم سمت کمد و لباس های مورد نظرم رو پوشیدم و بدون هیچ چیزی رفتم کیفم و آماده کردم و لپ مامان و بابامو بوسیدم و از خونه تا مدرسه رو فقط دوییدم
جیمین: میگم دو یون...
دو یون: ها چته
جیمین: به نظرت سوجین چشه که نیومده
دو یون: من چمیدونم مگه من نگهبان مخفیش هستم
جیمین: باشه بابااا یه سوال ازت پرسیدماا کولی بازی در میاره
دو یون: ببند
جیمین: پس کاری کن تا....*سوجین اومد ولی بدون آرایش اما بازم خوشگلتر از قبل بود*
سوجین: *رفت نشست رو صندلیش*
سوجین: یون سوکااا
یون سوک: سوجیناااا
سوجین: گیونگویی شیییی
گیونگویی: سوجین شیییی
سوجین: دلم براتون تنگ شده بود دخترا
گیونگویی و یون سوک: ما هم همینطور دختر
سوجین: *میخنده و موقع خنده خیلی خوشگل میشه و جیمین همینطوری بهش از دور زل زده*
سوجین: دخترا به نظرتون یکی نگاهم نمیکنه؟!؟!
یون سوک: احساس میکنم اون جیمین چندش هست
سوجین: چی؟!؟*برگشت و دید که بلهه جیمین بهش زل زده*
سوجین: دخترا این پسر روانی نیست؟!؟!؟
گیونگویی: والا از حق نگذریم روانی ژذاب
سوجین: عایششششش گیونگگگگ
...
جیمین: کیم سوجین یه اشی برات بپزم که وقتی بخوریش از طعمش سردرد بگیری
دو یون: جیمین شی...کاری که نمیخوای بکنی...میخوای؟!؟!
جیمین: منم دیگه اون جیمین نیستم...اگه اون عوض شد ۱۰ برابر اون عوض میشم...۱۰ برابر اون خشن تر میشم...۱۰ برابر اون دیوونه تر میشم
کیونگ: جیمین شی....ولشون کن ۳ تا دختر استخونی هستن....فردا باید دیه بدی هاااا
دو یو: کیونگ راست میگه به خدا....
جیمین: کاری نکنید که به شما هم از اون اش بدم
کیونگ و دو یون:* زیپ دهنا بسته شد*
جیمین: کیم سوجین...تغییر میکنم...فقط به خاطر تو....نه مهربون...بلکه خشن تر از قبل
فردا صبح:
سوجین: عااااوووو چقدر خوابیدم ساعت چنده؟هاعععععع ساعت ۸ و نیم هستتتت واییییییییییی دیرم شدددددددد
سوجین ویو
همینجوری سر سرکی از تخت بلند شدم سریع رفتم سمت کمد و لباس های مورد نظرم رو پوشیدم و بدون هیچ چیزی رفتم کیفم و آماده کردم و لپ مامان و بابامو بوسیدم و از خونه تا مدرسه رو فقط دوییدم
جیمین: میگم دو یون...
دو یون: ها چته
جیمین: به نظرت سوجین چشه که نیومده
دو یون: من چمیدونم مگه من نگهبان مخفیش هستم
جیمین: باشه بابااا یه سوال ازت پرسیدماا کولی بازی در میاره
دو یون: ببند
جیمین: پس کاری کن تا....*سوجین اومد ولی بدون آرایش اما بازم خوشگلتر از قبل بود*
سوجین: *رفت نشست رو صندلیش*
سوجین: یون سوکااا
یون سوک: سوجیناااا
سوجین: گیونگویی شیییی
گیونگویی: سوجین شیییی
سوجین: دلم براتون تنگ شده بود دخترا
گیونگویی و یون سوک: ما هم همینطور دختر
سوجین: *میخنده و موقع خنده خیلی خوشگل میشه و جیمین همینطوری بهش از دور زل زده*
سوجین: دخترا به نظرتون یکی نگاهم نمیکنه؟!؟!
یون سوک: احساس میکنم اون جیمین چندش هست
سوجین: چی؟!؟*برگشت و دید که بلهه جیمین بهش زل زده*
سوجین: دخترا این پسر روانی نیست؟!؟!؟
گیونگویی: والا از حق نگذریم روانی ژذاب
سوجین: عایششششش گیونگگگگ
...
۳.۰k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.