رمان Black & White پارت 38
از زبان یونا وقتی از بغلش در اومدم با چهره ای که تاحالا از شوگا ندیده بودم مواجه شدم!خیلی مهربانانه نگاه میکرد انگار دیگه همون پسر بی رحم نبود همینجوری بهش نگاه میکردم که یهو به خودم اومدم و به خودم گفتم من چم شده؟ زود از بغلش بیرون اومدم و باداد گفتم دور شو ازم بروووووو.
شوگا از حموم در اومد و با شنیدن صدای باز و بسته شدن در اتاقم فهمیدم رفته.از زبان شوگا وقتی از بغلم جدا شد خیلی مظلومانه نگام میکرد ولی بعدش داد کشید سرم و منم حوصله کشیدن نازش رو نداشتم، پس رفتم به اتاقم. روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم ولی نمیدونم چرا هرچی میکردم نمیتونستم نگاه های یونا رو از یاد ببرم داشتم دیوونه میشدم آخه چرا؟سرم داشت میترکید بعد از اتاقم در اومدم رفتم حیاط نشستم بعد داشت تو مغزم هس حرف های یونا تکرار میشد و نگاه هاش گریه هاش خیلی ناراحت بودم نمیدونستم چیکار کنم از حیاط اومدم خونه رفتم شراب رو برداشتم و رفتم اتاقم و تا آخرش خورده بودم خیلی خوابم میومد که همون جا خوابم برد از زبان یونا هی اون صحنه تکرار میشد ذهنم میترکید بعد پاشدم از حموم در اومدم رفتم لباسام رو عوض کردم رو تختم نشسته بودم هی به اون نگاه های شوگا یادم میفتاد بعد پاشدم رفتم کنار پنجره نشستم و به ماه خیره شدم که نفهمیدم کی خوابم برد
از زبان تهیونگ
صبح وقتی از خواب پاشدم رفتم دوش گرفتم و....
شوگا از حموم در اومد و با شنیدن صدای باز و بسته شدن در اتاقم فهمیدم رفته.از زبان شوگا وقتی از بغلم جدا شد خیلی مظلومانه نگام میکرد ولی بعدش داد کشید سرم و منم حوصله کشیدن نازش رو نداشتم، پس رفتم به اتاقم. روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم بخوابم ولی نمیدونم چرا هرچی میکردم نمیتونستم نگاه های یونا رو از یاد ببرم داشتم دیوونه میشدم آخه چرا؟سرم داشت میترکید بعد از اتاقم در اومدم رفتم حیاط نشستم بعد داشت تو مغزم هس حرف های یونا تکرار میشد و نگاه هاش گریه هاش خیلی ناراحت بودم نمیدونستم چیکار کنم از حیاط اومدم خونه رفتم شراب رو برداشتم و رفتم اتاقم و تا آخرش خورده بودم خیلی خوابم میومد که همون جا خوابم برد از زبان یونا هی اون صحنه تکرار میشد ذهنم میترکید بعد پاشدم از حموم در اومدم رفتم لباسام رو عوض کردم رو تختم نشسته بودم هی به اون نگاه های شوگا یادم میفتاد بعد پاشدم رفتم کنار پنجره نشستم و به ماه خیره شدم که نفهمیدم کی خوابم برد
از زبان تهیونگ
صبح وقتی از خواب پاشدم رفتم دوش گرفتم و....
۱۹.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.