دلهره
# دلهره
part 51
_ تو نگران اینا نباش بیا بخور که همینم دیگه برات نمیمونه
خنده ای کردم و روی میز نشستم و شروع به خوردن کردم
ویو نوئل
انتظار این رفتار هارو ازش نداشتم
ولی از رفتارم باهاش پشیمون شدم شاید اونم فقط به یکم محبت نیاز داشت تا اونم این محبت رو یاد بگیره
شاید فقط یکم به احساس شادی نیاز داشت تا اونم احساس شادی رو یاد بگیره
درسته اون باعث همه ی اتفاقا بود اما تقصیر اون نبود
شاید واقعا کارش توی اون بدن دست خودش نبوده کی میدونه اخه
_ نوئل خبریه تو خودتی انرژیت تموم شد برای امروز
با صداش به خودم اومدم
_ نه انرژی من تموم شه اصلا حالا حالا این انرژیا برجاست
_ خوبه پس
بعد از تموم کردن اون همه غذا با نامجون شروع کردیم به جمع کردم میز وبعدم شروع کردیم به شستن ظرفا البته ظرف زیادی نبود
بعد از تموم کردن ظرفا یه دستی به اشپزخونه کشیدم و بعدم به سمت سالن رفتم
یه نگاه به ساعت کردم هنوز ساعت ۲ ظهر بود و میتونستیم یه عالمه وار کنیم و با تماشای تلوزیون فقط وقتمون رو حدر میدادیم
امروز میخواستم یه روز متفاوت باشه
_ نامجون بلند شو برو لباس بپوش
_ کجا میخوای بری باز
_ نمیخوام این چندساعت رو با تماشای تلوزیون حدر بدم بیا بریم بیرون
_ که اینطور پس امروز خانم وقت شناس شده باشه
ولی امروز اعلام بارندگی کرده بهتر نیست توی خونه بمونیم
_ هی بلند شو ببینم
_ باشه باشه تا تو لباس عوض کنی منم امادہ میشم
به سمت اتاق رفتم و همونی که امروز برای خرید پوشیدم رو دوباره برداشتم و تنم کردم یه دستی به موهام کشیدم و مرتبشون کردم
و از اتاق اومدم بیرون
نامجونم یه پیراهن سیاه با یه شلوار مشکی و همچنان روی مبل نشسته بود و حواسش تویوشیش بود
_ بلند شو ببینم
با صدام سرشو اورد بالا
_ کی اماده شدی
_ همین الا خب بلند شو بریم یالا
_ حالا کجا میخوای بری
_ بعدا خودت میفهمی
با هم سوار ماشین شدیم
_ نوئل شوخیت گرفته دیگه با این هیکل گندم به تو بیام شهر بازی
_ اره مگه چشه
_ بچه شدی امروز
_ شاید میخوام دوران بچگیم رو امروز تلافی کنم
_ هی روزگار حالا چرا امروز
_ چون امروز اخرین روزیه که قراره پیشت باشم و میخوام دوران کودکی که گذشت و نتونستیم به خوبی ازش استفاده کنیم
رو امروز باهم جبران کنیم
دیگه حرفی نزد البته بیشتر بازی هایی که میخواستم انجام بدم برای بزرگسال بود
دست نامجون رو گرفتم و به سمت جایی که باید بلیت ها رو میگرفتیم کشوندم
بعدم چندتا بلیت برای چندتا بازی گرفتم
نمیدونم چرا این بازی چرند رو انتخاب کردم ولی خب اولین بازی که میخواستیم انجام بدیم تونل وحشت بود
part 51
_ تو نگران اینا نباش بیا بخور که همینم دیگه برات نمیمونه
خنده ای کردم و روی میز نشستم و شروع به خوردن کردم
ویو نوئل
انتظار این رفتار هارو ازش نداشتم
ولی از رفتارم باهاش پشیمون شدم شاید اونم فقط به یکم محبت نیاز داشت تا اونم این محبت رو یاد بگیره
شاید فقط یکم به احساس شادی نیاز داشت تا اونم احساس شادی رو یاد بگیره
درسته اون باعث همه ی اتفاقا بود اما تقصیر اون نبود
شاید واقعا کارش توی اون بدن دست خودش نبوده کی میدونه اخه
_ نوئل خبریه تو خودتی انرژیت تموم شد برای امروز
با صداش به خودم اومدم
_ نه انرژی من تموم شه اصلا حالا حالا این انرژیا برجاست
_ خوبه پس
بعد از تموم کردن اون همه غذا با نامجون شروع کردیم به جمع کردم میز وبعدم شروع کردیم به شستن ظرفا البته ظرف زیادی نبود
بعد از تموم کردن ظرفا یه دستی به اشپزخونه کشیدم و بعدم به سمت سالن رفتم
یه نگاه به ساعت کردم هنوز ساعت ۲ ظهر بود و میتونستیم یه عالمه وار کنیم و با تماشای تلوزیون فقط وقتمون رو حدر میدادیم
امروز میخواستم یه روز متفاوت باشه
_ نامجون بلند شو برو لباس بپوش
_ کجا میخوای بری باز
_ نمیخوام این چندساعت رو با تماشای تلوزیون حدر بدم بیا بریم بیرون
_ که اینطور پس امروز خانم وقت شناس شده باشه
ولی امروز اعلام بارندگی کرده بهتر نیست توی خونه بمونیم
_ هی بلند شو ببینم
_ باشه باشه تا تو لباس عوض کنی منم امادہ میشم
به سمت اتاق رفتم و همونی که امروز برای خرید پوشیدم رو دوباره برداشتم و تنم کردم یه دستی به موهام کشیدم و مرتبشون کردم
و از اتاق اومدم بیرون
نامجونم یه پیراهن سیاه با یه شلوار مشکی و همچنان روی مبل نشسته بود و حواسش تویوشیش بود
_ بلند شو ببینم
با صدام سرشو اورد بالا
_ کی اماده شدی
_ همین الا خب بلند شو بریم یالا
_ حالا کجا میخوای بری
_ بعدا خودت میفهمی
با هم سوار ماشین شدیم
_ نوئل شوخیت گرفته دیگه با این هیکل گندم به تو بیام شهر بازی
_ اره مگه چشه
_ بچه شدی امروز
_ شاید میخوام دوران بچگیم رو امروز تلافی کنم
_ هی روزگار حالا چرا امروز
_ چون امروز اخرین روزیه که قراره پیشت باشم و میخوام دوران کودکی که گذشت و نتونستیم به خوبی ازش استفاده کنیم
رو امروز باهم جبران کنیم
دیگه حرفی نزد البته بیشتر بازی هایی که میخواستم انجام بدم برای بزرگسال بود
دست نامجون رو گرفتم و به سمت جایی که باید بلیت ها رو میگرفتیم کشوندم
بعدم چندتا بلیت برای چندتا بازی گرفتم
نمیدونم چرا این بازی چرند رو انتخاب کردم ولی خب اولین بازی که میخواستیم انجام بدیم تونل وحشت بود
۷.۳k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.