تکپارتی...درخواستی...
وقتی تهیونگ پلیسه...
+ولی من اینکارو نکردممممم
_توو تووو یه قتل عمد انجام دادیییی
+ته..یونگ...
_چون فکر میکردی من پلیسم فکر کردی گیر نمیفتیییی؟
_نهههه کور خوندی...حکمت که اومد بعدا گریه کننن*داد
همینجوری فقط نگاش میکردم... اون چی میگفت؟ قتل عمد؟ من اصن تو صحنه جرم نبودم...تهیونگ چش شدهههه...چرا چرا چراااا
بردنم تو یه اتاقی...خواستن شلا۰قم بزنن که اعتراف کنم...واتتتت؟ نهههه غیر ممکنههههه
شروع کردن شلاق زدن اما من فقط...
+ته تههههههه
+تهیوووونگگگگ
+عزیزمممم
+تروخدااااا(هق هق)
که دست از کارشون برداشتن و رفتن گفتن تهیونگ بیاد...
بعد چند مین اومد و به سرد ترین حالت ممکن...
_چته؟بنال
رو زمین نشسته بودم و اون قدش بلند بود...
+لطفا..بشین زمین
نفس عمیق و پر فشاری گرفت و روی زانواش نشست...
اصلا حالم خوب نبودو دیوانه شده بودم...
از یقش گرفتم...
+تو خیلی گرازیییییی من یه زمانی زندگیت بودم الان دشمنت؟ تهیووونگ من اینکارو نکردمممممممم^داد و گریه^
بعد از این جمله به خوابی عمیق فرو رفتم...
__/__/__/__
بعد چند روز بهوش اومدم...تو خونه بودم...تمام اتفاقات مثل پرده ی سینما جلو چشمم بود...صدای در اومد...تهیونگ بود
_ا.ت......
_ببین تو مقصر نبودی درسته...من بهت بدهکارم...نمیشه منو ببخشی؟^تهش با بغض^
دیدم بغض کرد دلم نیومد...
دستامو به نشونیه بغل باز کردم که اومد کنارم دراز کشید و منو تو بغلش فشرد...
_ا.ت بینهایت عاشقتم...
+میدونم
_تو نیستی؟
+معلوم نیس؟
بوس۰ه ای به لبام زدو به خوابی عمیق فرو رفتیم...
ببخشید بد شددددددد
+ولی من اینکارو نکردممممم
_توو تووو یه قتل عمد انجام دادیییی
+ته..یونگ...
_چون فکر میکردی من پلیسم فکر کردی گیر نمیفتیییی؟
_نهههه کور خوندی...حکمت که اومد بعدا گریه کننن*داد
همینجوری فقط نگاش میکردم... اون چی میگفت؟ قتل عمد؟ من اصن تو صحنه جرم نبودم...تهیونگ چش شدهههه...چرا چرا چراااا
بردنم تو یه اتاقی...خواستن شلا۰قم بزنن که اعتراف کنم...واتتتت؟ نهههه غیر ممکنههههه
شروع کردن شلاق زدن اما من فقط...
+ته تههههههه
+تهیوووونگگگگ
+عزیزمممم
+تروخدااااا(هق هق)
که دست از کارشون برداشتن و رفتن گفتن تهیونگ بیاد...
بعد چند مین اومد و به سرد ترین حالت ممکن...
_چته؟بنال
رو زمین نشسته بودم و اون قدش بلند بود...
+لطفا..بشین زمین
نفس عمیق و پر فشاری گرفت و روی زانواش نشست...
اصلا حالم خوب نبودو دیوانه شده بودم...
از یقش گرفتم...
+تو خیلی گرازیییییی من یه زمانی زندگیت بودم الان دشمنت؟ تهیووونگ من اینکارو نکردمممممممم^داد و گریه^
بعد از این جمله به خوابی عمیق فرو رفتم...
__/__/__/__
بعد چند روز بهوش اومدم...تو خونه بودم...تمام اتفاقات مثل پرده ی سینما جلو چشمم بود...صدای در اومد...تهیونگ بود
_ا.ت......
_ببین تو مقصر نبودی درسته...من بهت بدهکارم...نمیشه منو ببخشی؟^تهش با بغض^
دیدم بغض کرد دلم نیومد...
دستامو به نشونیه بغل باز کردم که اومد کنارم دراز کشید و منو تو بغلش فشرد...
_ا.ت بینهایت عاشقتم...
+میدونم
_تو نیستی؟
+معلوم نیس؟
بوس۰ه ای به لبام زدو به خوابی عمیق فرو رفتیم...
ببخشید بد شددددددد
۲.۴k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.