قسمت چهارم
قسمت چهارم
رمان: عاشق
زنگ در خونه عمر......
عمر: مردک تو باز اومدی یاسمین: دوروک بیا بریم این مسخره بازیا چیه دوروک: هیچی میخوام واقعیت رو بگم عمر: چی میگید شما من نفهمیدم یعنی چی دوروک: بزار من بیام داخل کل جریان رو تعریف میکنم عمر: باشه دوروک: یاسمین بیا
یاسمین: منم بیام عمر: جفتتون بیاین ببینم جریان چیه دوروک صدا هارو گذاشت و جریان رو تعریف کرد دوروک: اسیه بخشیدی اسیه: اره
عمر: رفیق بیا بغلم یاسمین که از خجالت اب شده بود رفت سوسن: اینا رو باش تا دو دقیقه پیش داشتن همو میکشتن😂😂😂
یاسمین (وقتی میره بیرون): این دفعه شانس اوردی دفعه بعد میدونم چیکار کنم
گوشی اسیه در حال زنگ خوردن......
اسیه: سلام مامان نباحت نباحت: سلام عزیزم
اسیه: مامان چرا صدات اینجوریه اتفاقی افتاده
نباحت: عزیزم گوشی رو بده به دوروک هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
دوروک: سلام بله مامان چیشده نباحت: پسرم بیا دنبالم دوروک: مامان من این همه راه بیام دنبالت
نباحت: اره پسرم بیا
عاکیف و نباحت باهم به انگلیس رفتن و عاکیف قبلا با ایلا بوده و دوروک به خاطر همین موضوع با عاکیف قهره
ادامه رمان.......
دوروک: مامان چیشده درست توضیح بده حتما اون اذیتت کرده نباحت: اره خب معلومه. من فردا با هواپیما حرکت میکنم دوروک: باشه مامان خدافظ
نباحت: خدافظ عزیزم
دوروک: خب عزیزم پاشو ماهم بریم
اسیه: باشه
رمان: عاشق
زنگ در خونه عمر......
عمر: مردک تو باز اومدی یاسمین: دوروک بیا بریم این مسخره بازیا چیه دوروک: هیچی میخوام واقعیت رو بگم عمر: چی میگید شما من نفهمیدم یعنی چی دوروک: بزار من بیام داخل کل جریان رو تعریف میکنم عمر: باشه دوروک: یاسمین بیا
یاسمین: منم بیام عمر: جفتتون بیاین ببینم جریان چیه دوروک صدا هارو گذاشت و جریان رو تعریف کرد دوروک: اسیه بخشیدی اسیه: اره
عمر: رفیق بیا بغلم یاسمین که از خجالت اب شده بود رفت سوسن: اینا رو باش تا دو دقیقه پیش داشتن همو میکشتن😂😂😂
یاسمین (وقتی میره بیرون): این دفعه شانس اوردی دفعه بعد میدونم چیکار کنم
گوشی اسیه در حال زنگ خوردن......
اسیه: سلام مامان نباحت نباحت: سلام عزیزم
اسیه: مامان چرا صدات اینجوریه اتفاقی افتاده
نباحت: عزیزم گوشی رو بده به دوروک هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
دوروک: سلام بله مامان چیشده نباحت: پسرم بیا دنبالم دوروک: مامان من این همه راه بیام دنبالت
نباحت: اره پسرم بیا
عاکیف و نباحت باهم به انگلیس رفتن و عاکیف قبلا با ایلا بوده و دوروک به خاطر همین موضوع با عاکیف قهره
ادامه رمان.......
دوروک: مامان چیشده درست توضیح بده حتما اون اذیتت کرده نباحت: اره خب معلومه. من فردا با هواپیما حرکت میکنم دوروک: باشه مامان خدافظ
نباحت: خدافظ عزیزم
دوروک: خب عزیزم پاشو ماهم بریم
اسیه: باشه
۶.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.