مافیای سختگیر part 37
کوک ویو
تا خواستم راه بیوفتم ا.ت بهم گفت که اگه حالم خوب نیست رانندگی نکنم اما گفتم خوبم . ماشین را روشن کردم و با ا.ت راه افتادیم سمت خونه . رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت در . من در را باز کردم و با ا.ت رفتیم داخل . وقتی رفتم داخل به میز نگاه کردم و دیدم ا.ت غذا را اماده کرده
کوک : غذا درست کردی ( ا.ت داشت کفش هاش را در میورد )
ا.ت : ( سرش را اورد بالا ) چی .. ااا ... اره .. گشنته ؟
کوک : .. نه زیاد .. اما حالا که درست کردی .. بیا بخوریم
ا.ت : .. باشه .. پس من میرم لباس هام را عوض کنم ( لبخند )
کوک : باشه .. منم میرم داخل اتاقم
ا.ت ویو
وارد خونه شدیم و من داشتم کفش هام را در میوردم که یهو کوک گفت غذا درست کردی . سرم را اوردم بالا و گفت اره و گفت بیا بخوریم . گفتم میرم لباسم را عوض کنم و بعد بخوریم . و اونم گفت میره داخل اتاقش . رفتم داخل اتاقم و لباس هام را عوض کردم و رفتم پایین.
کوک ویو
رفتم داخل اتاقم و خودم را انداختم روی تخت. اووووففف چه روز سختی بود چند دقیقه همینجوری بودم که یهو ا.ت گفت بیام پایین غذا بخوریم . از روی تخت پاشدم و رفتم پایین. و دیدم ا.ت نشسته روی صندلی و منتظر منه . منم نشستم و شروع کردیم به غذا خوردن
کوک : ... ا.ت ..
ا.ت : بله ..
کوک : میشه ... من را ببخشی
ا.ت : .. برای ..چی
کوک : به خاطر این همه مدت که برای یونا بهت سخت گذشت و من .... باهات بد ... رفتاری کردم
ا.ت : .. اشکالی نداره .. فقط این برام مهمه که کنارمی ( لبخند )
کوک : .. یعنی.. الان.. بخشیدیم؟
ا.ت : اره ( لبخند )
ا.ت ویو
کوک گفت یعنی بخشیدیم و منم گفتم اره و بهش لبخند زدم. راستش من تو این مدت واقعا عاشق جونگ کوک شده بودم و با این حرفی که زد فهمیدم حسم یه طرفه نبوده.
(چند مین بعد )
کوک ویو
شام تموم شد میخواستم بلند شم برم بخوابم که با قیافه کیوت ا.ت مواجه شدم راستش واقعا تو این مدت عاشقش شده بودم. رو به ات کردم و گفتم
کوک: ا.ت میشه امشب پیشم بخوابی
ا.ت: ......
کوک: ... اگر هم نمیخوای اشکالی نداره .. من میرم بخوابم ... شب بخیر
کوک ویو
ناراحت شدم وقتی ا.ت چیزی نگفت بلند شدم که برم که دیدم ا.ت گفت
ا.ت : ... باشه
کوک : واقعا
ا.ت : ... اره ... بریم بخوابیم
کوک : بریم
پارت ۳۷ تموم شد ✨🤍✨🫠🪐
لطفاً حمایییییتتتت کنید 🤍☺️🙃🪽✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🪐🥹✨
شرط:
لایک : ۳۰
کامنت : ۱۰
تا خواستم راه بیوفتم ا.ت بهم گفت که اگه حالم خوب نیست رانندگی نکنم اما گفتم خوبم . ماشین را روشن کردم و با ا.ت راه افتادیم سمت خونه . رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت در . من در را باز کردم و با ا.ت رفتیم داخل . وقتی رفتم داخل به میز نگاه کردم و دیدم ا.ت غذا را اماده کرده
کوک : غذا درست کردی ( ا.ت داشت کفش هاش را در میورد )
ا.ت : ( سرش را اورد بالا ) چی .. ااا ... اره .. گشنته ؟
کوک : .. نه زیاد .. اما حالا که درست کردی .. بیا بخوریم
ا.ت : .. باشه .. پس من میرم لباس هام را عوض کنم ( لبخند )
کوک : باشه .. منم میرم داخل اتاقم
ا.ت ویو
وارد خونه شدیم و من داشتم کفش هام را در میوردم که یهو کوک گفت غذا درست کردی . سرم را اوردم بالا و گفت اره و گفت بیا بخوریم . گفتم میرم لباسم را عوض کنم و بعد بخوریم . و اونم گفت میره داخل اتاقش . رفتم داخل اتاقم و لباس هام را عوض کردم و رفتم پایین.
کوک ویو
رفتم داخل اتاقم و خودم را انداختم روی تخت. اووووففف چه روز سختی بود چند دقیقه همینجوری بودم که یهو ا.ت گفت بیام پایین غذا بخوریم . از روی تخت پاشدم و رفتم پایین. و دیدم ا.ت نشسته روی صندلی و منتظر منه . منم نشستم و شروع کردیم به غذا خوردن
کوک : ... ا.ت ..
ا.ت : بله ..
کوک : میشه ... من را ببخشی
ا.ت : .. برای ..چی
کوک : به خاطر این همه مدت که برای یونا بهت سخت گذشت و من .... باهات بد ... رفتاری کردم
ا.ت : .. اشکالی نداره .. فقط این برام مهمه که کنارمی ( لبخند )
کوک : .. یعنی.. الان.. بخشیدیم؟
ا.ت : اره ( لبخند )
ا.ت ویو
کوک گفت یعنی بخشیدیم و منم گفتم اره و بهش لبخند زدم. راستش من تو این مدت واقعا عاشق جونگ کوک شده بودم و با این حرفی که زد فهمیدم حسم یه طرفه نبوده.
(چند مین بعد )
کوک ویو
شام تموم شد میخواستم بلند شم برم بخوابم که با قیافه کیوت ا.ت مواجه شدم راستش واقعا تو این مدت عاشقش شده بودم. رو به ات کردم و گفتم
کوک: ا.ت میشه امشب پیشم بخوابی
ا.ت: ......
کوک: ... اگر هم نمیخوای اشکالی نداره .. من میرم بخوابم ... شب بخیر
کوک ویو
ناراحت شدم وقتی ا.ت چیزی نگفت بلند شدم که برم که دیدم ا.ت گفت
ا.ت : ... باشه
کوک : واقعا
ا.ت : ... اره ... بریم بخوابیم
کوک : بریم
پارت ۳۷ تموم شد ✨🤍✨🫠🪐
لطفاً حمایییییتتتت کنید 🤍☺️🙃🪽✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨🫠🪐🥹✨
شرط:
لایک : ۳۰
کامنت : ۱۰
۲۷.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.