اولین آهنگی که نواخت.
اولین آهنگی که نواخت.
بتهوون پیانو رانزد پدرش فراگرفنه بود.وبرای تکمیل ان از شهر خود .بن. به وین مسافرت کرد استاد او موزارت بود. در مورد ملاقات بتهوون و موزارت
نظرات دیگری نیز است و بعضی معتقدند این ملاقات در حد بک شایعه است بهر حال در ابن مقاله موزارت استاد بتهوون معرفی شده است ودر اولبن برخورد....
او نیز مانند همه مردم که قهرمانان خود را طوری دیگر در خیال خویش نقاشی مینمایند، موزارت را طور دیگری نقاشی کرده بود. موزارت ناگهان از بتهوون تقاضا کرد آهنگی بنوازد و اضافه کرد مخصوصاً خواهش میکنم هر آهنگی مینوازید آهنگ من نباشد.
اتفاقاً بتهوون یکی از آهنگهای موزارت را تمرین کرده بود تا در مقابل موزارت بنوازد. تصمیم گرفت مطابق دستور استاد آهنگ دیگری بنوازد. وی یکی از کنسرتوهای (Concerto) باخ را نواخت. ولی در موقع نواختن، ترس و وحشت مخلوط با احساسات متناقض، انرژی لازم را از انگشتانش سلب نمود. ناگهان اشک در چشمانش حلقه زد، از نواختن خودداری نمود و درحالیکه اشک مثل باران از چشمانش فرو میریخت رو به موزارت کرده و گفت:
«من میدانم آنطور که شاید و باید ننواختهام ولی به من اعتماد داشت موزارت تبسمی کرد، به پیانو نزدیک گردید و شروع به نواختن یکی از آهنگهای خود نمود، بعد رو به طرف بتهوون کرد و گفت:
این ملودی (Melodie) از اوپرای تازه، دونژوان (Don-Juan) است « این گوی و این میدان، بنواز و آن را بپروران.»
بتهوون بلافاصله فهمید که استاد او (موزارت) او را جدی نگرفته است ولی معالوصف دستهای خود را ناگهان بلند کرد و شروع به نواختن نمود.
به محض اینکه انگشتهای بتهوون روی دکمههای پیانو قرار گرفت، پس از چند ثانیه موزارت به هیجان درآمد. زیرا آهنگ کوچک و بیاهمیت موزارت زیر انگشتان توانای بتهوون مبدل به طوفانی شد که بعد به یک آواز آسمانی و گوش خراش تبدیل گردید و موزارت چنان به وجد امده بود که با صدای بلند فریاد زد - «تویک نابغه هستی!»!!!
بتهوونِ کوچک همینطور مشغول نواختن بود که دید دستی روی شانههای او قرار گرفت، این دستها انگشتان موزارت بود. استاد بزرگ موسیقی در حال تبسم به طرف بتهوون خم گردید و گفت:
« تو شیطانی هستی که شیاطین را با آهنگهای خود به فرار وا خواهی داشت، تو نبوغ موسیقی داری، من آنچه را میدانم به تو خواهم آموخت. صدایی که از انگشتان تو بیرون خواهد آمد، یک روز گوش جهانیان را کر خواهد کرد
بتهوون پیانو رانزد پدرش فراگرفنه بود.وبرای تکمیل ان از شهر خود .بن. به وین مسافرت کرد استاد او موزارت بود. در مورد ملاقات بتهوون و موزارت
نظرات دیگری نیز است و بعضی معتقدند این ملاقات در حد بک شایعه است بهر حال در ابن مقاله موزارت استاد بتهوون معرفی شده است ودر اولبن برخورد....
او نیز مانند همه مردم که قهرمانان خود را طوری دیگر در خیال خویش نقاشی مینمایند، موزارت را طور دیگری نقاشی کرده بود. موزارت ناگهان از بتهوون تقاضا کرد آهنگی بنوازد و اضافه کرد مخصوصاً خواهش میکنم هر آهنگی مینوازید آهنگ من نباشد.
اتفاقاً بتهوون یکی از آهنگهای موزارت را تمرین کرده بود تا در مقابل موزارت بنوازد. تصمیم گرفت مطابق دستور استاد آهنگ دیگری بنوازد. وی یکی از کنسرتوهای (Concerto) باخ را نواخت. ولی در موقع نواختن، ترس و وحشت مخلوط با احساسات متناقض، انرژی لازم را از انگشتانش سلب نمود. ناگهان اشک در چشمانش حلقه زد، از نواختن خودداری نمود و درحالیکه اشک مثل باران از چشمانش فرو میریخت رو به موزارت کرده و گفت:
«من میدانم آنطور که شاید و باید ننواختهام ولی به من اعتماد داشت موزارت تبسمی کرد، به پیانو نزدیک گردید و شروع به نواختن یکی از آهنگهای خود نمود، بعد رو به طرف بتهوون کرد و گفت:
این ملودی (Melodie) از اوپرای تازه، دونژوان (Don-Juan) است « این گوی و این میدان، بنواز و آن را بپروران.»
بتهوون بلافاصله فهمید که استاد او (موزارت) او را جدی نگرفته است ولی معالوصف دستهای خود را ناگهان بلند کرد و شروع به نواختن نمود.
به محض اینکه انگشتهای بتهوون روی دکمههای پیانو قرار گرفت، پس از چند ثانیه موزارت به هیجان درآمد. زیرا آهنگ کوچک و بیاهمیت موزارت زیر انگشتان توانای بتهوون مبدل به طوفانی شد که بعد به یک آواز آسمانی و گوش خراش تبدیل گردید و موزارت چنان به وجد امده بود که با صدای بلند فریاد زد - «تویک نابغه هستی!»!!!
بتهوونِ کوچک همینطور مشغول نواختن بود که دید دستی روی شانههای او قرار گرفت، این دستها انگشتان موزارت بود. استاد بزرگ موسیقی در حال تبسم به طرف بتهوون خم گردید و گفت:
« تو شیطانی هستی که شیاطین را با آهنگهای خود به فرار وا خواهی داشت، تو نبوغ موسیقی داری، من آنچه را میدانم به تو خواهم آموخت. صدایی که از انگشتان تو بیرون خواهد آمد، یک روز گوش جهانیان را کر خواهد کرد
۱.۵k
۲۲ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.