فیک جیمین p³
ات : وات؟*متعجب*
جیمین: *خنده* بیخیالش اصن ....
ات : جیمین، باید برگردیم شرکت، ناسلامتی تو رئیسی ؛ من اگه نباشم زیاد مهم نیس ولی تو اگه نباشی شرکت از هم میپاشه ...
جیمین: اوو ... راس میگی .... بپوش بریم
ات : جیمین ما که نمیتونیم با هم بریم ... بچه ها میبیننمون ...
جیمین: خب ببینن ، صب کن نکنه تو نمیخوای بهشون بگی ما با همیم؟
ات : بیا از این بحث بیایم بیرون داره دیرمون میشه ....
جیمین:اوکی*ناراحت*
جیمین و ات رفتن شرکت ولی هر کدوم با ماشین خودشون
ویو جیمین: نمیفهمم چرا نخواست بگه چرا نمیخواد بقیه بدونن ، هی از گفتن جوابم پشیمون میشد ولی نباید درگیرش بشم ؛ شاید میخواد من اول پا پیش بزارم .
رسیدم داخل سالن اصلی که همه جمع شدن دورم .
کارمندا : جناب پارک دیشب خیلی خوش گذشت واقعا ممنون ، کلی چرا یهو غیب شدین؟
جیمین: عاممم ، راستش من ی قرار کاری به نفع شرکت گذاشتم که باعث پیشرفت ما میشه ...
ات : سلام قربان *به کارمندا هم سلام کرد*
جیمین: اووو خانم پارک ... به موقع رسیدین ؛ لطفا قرارداد های این هفته رو به دفترم بیارین .
*بعد اینکه جیمین رفت تو دفتر*
کارمند1 : هی ات ، چرا تو رو پارک صدا زد ؟ مگه تو کیم نیستی ؟
کارمند2: من ۳ ساله با ات دوستم معلومه که اون کیمه ... مگه اینکه اونا ....
ات : یااا ، دهانت را بدوز ، هیچی بین ما نیست اون فقط فامیلیم رو اشتباه فهمیده ...
جیمین : چه خبر شده ؟ این همه سرو صدا برا چیه؟ خانم پارک پرونده ها کجان؟؟
ات : چیزه خب ، من ، الان میارمشون دفترتون قربان
*ات رفت تو دفتر جیمین و درو پشت سرش بست*
جیمین: مجبور نیستی قربان صدام بزنی
ات : ...
جیمین: بیرون چه خبر بود ؟؟
ات : هیچی ...
جیمین: هومم ، اگه بهم نگی میرم از خودشون بپرسم ...
ات : خب ، تو منو پارک صدا زدی ....
جیمین: مشکلش چیه ؟
ات : کیم هستم ....
جیمین: از دیشب به بعد پارک هستی ، فراموش کردی؟میخوای دوباره یادت بیارم؟
ات : یااااا تو...
جیمین: باهام رسمی حرف نزن ! دیشب که خیلی راحت بودی ...
ات : انقد راجب دیشب حرف نزن خب؟
جیمین: هوم . اوکی ....
جیمین اومد جلو و ات عقب عقب رفت ، ات خورد به دیوار و جیمین دستشو گذاشت رو دیوار که ات نتونه از دستش در بره ، داشن میومد جلو که لبشو ببوسه و در همین حین منشیش خانم لی اومد تو . جیمین و ات سریع از هم جدا شدن
ات : بعله جناب پارک میفرمودید...
جیمین: بله خسته نباشین ، اعه خانم لی شماعم اینجایین؟ کاری داشتین؟
لی : براتون قهوه آوردم ...
جیمین: اووو ممنون ، مرخصین ...
ات : بعله ... منم برم دیگه ...
ات پا شد که بره دلی جیمین یهو پا شد و از کمر گرفتش و بخ خودش چسبوندش و اصلا حواسش نبود که در اتاق بازه و اونو بوسید .
منتظر پارت بعد باشید ...
جیمین: *خنده* بیخیالش اصن ....
ات : جیمین، باید برگردیم شرکت، ناسلامتی تو رئیسی ؛ من اگه نباشم زیاد مهم نیس ولی تو اگه نباشی شرکت از هم میپاشه ...
جیمین: اوو ... راس میگی .... بپوش بریم
ات : جیمین ما که نمیتونیم با هم بریم ... بچه ها میبیننمون ...
جیمین: خب ببینن ، صب کن نکنه تو نمیخوای بهشون بگی ما با همیم؟
ات : بیا از این بحث بیایم بیرون داره دیرمون میشه ....
جیمین:اوکی*ناراحت*
جیمین و ات رفتن شرکت ولی هر کدوم با ماشین خودشون
ویو جیمین: نمیفهمم چرا نخواست بگه چرا نمیخواد بقیه بدونن ، هی از گفتن جوابم پشیمون میشد ولی نباید درگیرش بشم ؛ شاید میخواد من اول پا پیش بزارم .
رسیدم داخل سالن اصلی که همه جمع شدن دورم .
کارمندا : جناب پارک دیشب خیلی خوش گذشت واقعا ممنون ، کلی چرا یهو غیب شدین؟
جیمین: عاممم ، راستش من ی قرار کاری به نفع شرکت گذاشتم که باعث پیشرفت ما میشه ...
ات : سلام قربان *به کارمندا هم سلام کرد*
جیمین: اووو خانم پارک ... به موقع رسیدین ؛ لطفا قرارداد های این هفته رو به دفترم بیارین .
*بعد اینکه جیمین رفت تو دفتر*
کارمند1 : هی ات ، چرا تو رو پارک صدا زد ؟ مگه تو کیم نیستی ؟
کارمند2: من ۳ ساله با ات دوستم معلومه که اون کیمه ... مگه اینکه اونا ....
ات : یااا ، دهانت را بدوز ، هیچی بین ما نیست اون فقط فامیلیم رو اشتباه فهمیده ...
جیمین : چه خبر شده ؟ این همه سرو صدا برا چیه؟ خانم پارک پرونده ها کجان؟؟
ات : چیزه خب ، من ، الان میارمشون دفترتون قربان
*ات رفت تو دفتر جیمین و درو پشت سرش بست*
جیمین: مجبور نیستی قربان صدام بزنی
ات : ...
جیمین: بیرون چه خبر بود ؟؟
ات : هیچی ...
جیمین: هومم ، اگه بهم نگی میرم از خودشون بپرسم ...
ات : خب ، تو منو پارک صدا زدی ....
جیمین: مشکلش چیه ؟
ات : کیم هستم ....
جیمین: از دیشب به بعد پارک هستی ، فراموش کردی؟میخوای دوباره یادت بیارم؟
ات : یااااا تو...
جیمین: باهام رسمی حرف نزن ! دیشب که خیلی راحت بودی ...
ات : انقد راجب دیشب حرف نزن خب؟
جیمین: هوم . اوکی ....
جیمین اومد جلو و ات عقب عقب رفت ، ات خورد به دیوار و جیمین دستشو گذاشت رو دیوار که ات نتونه از دستش در بره ، داشن میومد جلو که لبشو ببوسه و در همین حین منشیش خانم لی اومد تو . جیمین و ات سریع از هم جدا شدن
ات : بعله جناب پارک میفرمودید...
جیمین: بله خسته نباشین ، اعه خانم لی شماعم اینجایین؟ کاری داشتین؟
لی : براتون قهوه آوردم ...
جیمین: اووو ممنون ، مرخصین ...
ات : بعله ... منم برم دیگه ...
ات پا شد که بره دلی جیمین یهو پا شد و از کمر گرفتش و بخ خودش چسبوندش و اصلا حواسش نبود که در اتاق بازه و اونو بوسید .
منتظر پارت بعد باشید ...
۱۱.۵k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.