MY KILLER P: 2
استاد به سمت تخته رفت تا شروع به تدریس کنه.
کیفمو پشت صندلی اویزون کردم و نشستم. نگاهمو توی کلاس چرخوندم تا شاید منبع نگاه سنگین رو خودمو پیدا کنم. موفق نشدم چون استاد درحال تدریس بود و همه به تخته نگاه میکردن. به ارامی دفترم رو از کیفم بیرون اوردم. درحالی که با انگشتانم بر روی میز ضرب میگرفتم، گردنمو سمت پسر کنارم کج کردم.موهای بلوندش با چهره ی بامزش ترکیب شده بود.
_میدونستی خیلی بامزه ای؟ اسمت چیه؟
پسر با تعجب به سمتم برگشت
_مطمئنی چیزی نزدی؟ چون چند دقیقه پیش استاد اسممو گفت!
جونگ کوک فوشی نثار ذهن خنگش کرد و ادامه داد
_ببخشید.. من، فقط یکم موقع حرف زدن با بقیه معذب میشم..
_درکت میکنم.. من پارک جیمینم، خوشبختم.
_جئون جونگ کوک هستم.
جیمین دوباره سرش رو سمت تخته برد تا نوشته های معلم رو وارد دفترش کنه.به سمت تخته برگشتم تا شاید بتونم یه چیزی بفهمم. هیچوقت استعدادی تو یادگیری ریاضی نداشتم. فقط دلم میخواد این زنگ عذاب اور تموم بشه. از ریاضی متنفرم...
.
.
.
با صدای زنگ، معلم با یه خسته نباشید کلاس رو ترک کرد.
با عصبانیت کتاب رو زیر میز گذاشت.
_رقیب جدید پیدا کردی!
_خفه شو..
_خیلی جذابه..
تهیونگ خواست با لگد نامجون رو از روی میز به پایین بندازه که با نزدیک شدن شوگا از کارش منصرف شد.
_تهیونگ باهات یه کاری دارم...
نگاهی به نامجون کرد و گفت
_شخصیه..
تهیونگ با نگاهی متعجب، پشت شوگا به سمت حیاط راه افتاد.
نامجون شونه ای بالا انداخت و با نگاهش رفتنشونو دنبال کرد. با دیدن جونگ کوک که داره از کلاس خارج میشه از روی میز پایین پرید و به دنبالش رفت.
جونگ کوک با دستی که روی شونش قرار گرفت به عقب برگشت.
_کاری دارین؟
نامجون محو زیبایی کوک شده بود. راست میگفتن، واقعا رقیب سرسختی پیدا شده بود.
_م.. من نامجونم.
_خوشبختم
_نظرت چیه باهم یه قهوه بخوریم تازه وارد؟
با شنیدن لقب تازه اش خندید. تازه وارد؟
_قبوله...
کیفمو پشت صندلی اویزون کردم و نشستم. نگاهمو توی کلاس چرخوندم تا شاید منبع نگاه سنگین رو خودمو پیدا کنم. موفق نشدم چون استاد درحال تدریس بود و همه به تخته نگاه میکردن. به ارامی دفترم رو از کیفم بیرون اوردم. درحالی که با انگشتانم بر روی میز ضرب میگرفتم، گردنمو سمت پسر کنارم کج کردم.موهای بلوندش با چهره ی بامزش ترکیب شده بود.
_میدونستی خیلی بامزه ای؟ اسمت چیه؟
پسر با تعجب به سمتم برگشت
_مطمئنی چیزی نزدی؟ چون چند دقیقه پیش استاد اسممو گفت!
جونگ کوک فوشی نثار ذهن خنگش کرد و ادامه داد
_ببخشید.. من، فقط یکم موقع حرف زدن با بقیه معذب میشم..
_درکت میکنم.. من پارک جیمینم، خوشبختم.
_جئون جونگ کوک هستم.
جیمین دوباره سرش رو سمت تخته برد تا نوشته های معلم رو وارد دفترش کنه.به سمت تخته برگشتم تا شاید بتونم یه چیزی بفهمم. هیچوقت استعدادی تو یادگیری ریاضی نداشتم. فقط دلم میخواد این زنگ عذاب اور تموم بشه. از ریاضی متنفرم...
.
.
.
با صدای زنگ، معلم با یه خسته نباشید کلاس رو ترک کرد.
با عصبانیت کتاب رو زیر میز گذاشت.
_رقیب جدید پیدا کردی!
_خفه شو..
_خیلی جذابه..
تهیونگ خواست با لگد نامجون رو از روی میز به پایین بندازه که با نزدیک شدن شوگا از کارش منصرف شد.
_تهیونگ باهات یه کاری دارم...
نگاهی به نامجون کرد و گفت
_شخصیه..
تهیونگ با نگاهی متعجب، پشت شوگا به سمت حیاط راه افتاد.
نامجون شونه ای بالا انداخت و با نگاهش رفتنشونو دنبال کرد. با دیدن جونگ کوک که داره از کلاس خارج میشه از روی میز پایین پرید و به دنبالش رفت.
جونگ کوک با دستی که روی شونش قرار گرفت به عقب برگشت.
_کاری دارین؟
نامجون محو زیبایی کوک شده بود. راست میگفتن، واقعا رقیب سرسختی پیدا شده بود.
_م.. من نامجونم.
_خوشبختم
_نظرت چیه باهم یه قهوه بخوریم تازه وارد؟
با شنیدن لقب تازه اش خندید. تازه وارد؟
_قبوله...
۱۰.۳k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.