دریای عشق (تک پارتی ) قسمت سوم
نگاهمون به هم دیگه افتاد. داشت نگام میکرد که رئیس اومد چشمش افتاد به رئیس ٪ پس بهوش اومد عالیه میتونیم روش ازمایش انجام بدیم. وقتی رئیس اونو گفت پسره اخم کرد انگار فهمید رئیس چی گفته +مگه زبون ما رو میفهمه؟(اینو اروم گفت) ٪کارت عالی بود سوفی +وایسا مگه شما نرفته بودید ٪نه میدونستیم اگه تنهات بذاریم میتونی بیدارش کنی و تونستی بهت افتخار میکنم دو روز دیگه صبح ازمایش رو شروع میکنیم. اول باید یکم جون بگیره دو روز بیهوش بوده.
یکم دلم براش سوخت چون هیچ موجودی از زیر ازمایشایه اقای کیم سالم بیرون نرفته. دور اکواریوم خیلی شلوغ بود منم خیلی حوصله ی شلوغی رو نداشتم پس سریع از سازمان اومدم بیرونو رفتم خونه. روز بعد صبحونه برای خودم درست کردمو خوردم+عجب چیزی بود منم ترشی نخورم یه چیزی میشما. کارام رو کردم و رفتم سازمان. رفتم داخل بخش حیوانات خانگی (منظورش سگ و گربه ایناس نمیدونستم چی بنویسم ضایع نشه (خب سازمان به چند بخش تقسیم میشه حیوانات خانگی،حیوانات ابزی،خزندگان و پرندگان بعد هر کدوم اینا هم به چند تا بخش تقسیم میشن.یکم دور از ذهنه ولی خب داستانه دیگه)) سه روز پیش یه سگ سفید رو اورده بودند سازمان انگار حامله بود و کنار جاده افتاره بود یکی از بچه ها هم اوردش سازمان از سه روز پیش باهاش دوست شده بودم شنونده خوبی بود. از بچگی خیلی حیوانات رو دوست داشتم و باهاشون حرف میزدم. برای همین اومدم توی این کار. دوستام فکر میکردن دیوونه شده بودم اما من میگفتم حیوانات هم میفهمن انسان ها چی میگن ولی نمیتونن جواب بدن. . رفتم پیش اتاقکش و قفلش رو باز کردم پتوش رو انداختم رو زمین که سرد
ش نشه بعد نشستم رو زمینو اونم اروم اومد خوابیدو سرشو گذاشت روی پام. منم شروع کردم به ناز کردنش و باهاش دردو دل کردم. یه یه ساعتی باهاش حرف زدم.+بسه دیگه خسته شدی خیلی حرف زدم ببخشید بقیش برای فردا. اونم انگار حرفم رو فهمیدو رفت تو اتاقکشو خوابید منم درشو قفل کردمو از بخش اومدم بیرون. رفتم سراغ اکواریوم دیدم اون پسره داره دور اکواریوم میگرده +بیخود زور نزن راه فرار نداره. تا اینو شنید برگشت بهم زل زد +چته عین بز زل زدی به من. نکنه خشگل ندیدی. ولی من شنیده بودم پری دریایی ها خیلی خوشگلن. اخی عزیزم حتما تو عمرت خوشگل مثل من ندیدی. پوکر زل زده بود به من+باشه بابا فهمیدم ازم خوشت نمیاد. ولی دل به دل راه داره. نگاهشو ازم گرفتو رفت پشت اکواریوم. منم دیدم ازم خوشش نمیاد رفتم به کارام رسیدم.شبم رفتم خونه و روی تخت نرمم خوابیدم +فردا قراره ازماشو روی پسره شروع کنند. اخه حیف نیس پسره به این جذابی قربانی ازمایشات اون کیم احمق بشه. من چرا دارم به اینا فکر میکنم. بزار بخوابم.. فردا صبح صبحونمو خوردمو رفتم سازمان.
یکم دلم براش سوخت چون هیچ موجودی از زیر ازمایشایه اقای کیم سالم بیرون نرفته. دور اکواریوم خیلی شلوغ بود منم خیلی حوصله ی شلوغی رو نداشتم پس سریع از سازمان اومدم بیرونو رفتم خونه. روز بعد صبحونه برای خودم درست کردمو خوردم+عجب چیزی بود منم ترشی نخورم یه چیزی میشما. کارام رو کردم و رفتم سازمان. رفتم داخل بخش حیوانات خانگی (منظورش سگ و گربه ایناس نمیدونستم چی بنویسم ضایع نشه (خب سازمان به چند بخش تقسیم میشه حیوانات خانگی،حیوانات ابزی،خزندگان و پرندگان بعد هر کدوم اینا هم به چند تا بخش تقسیم میشن.یکم دور از ذهنه ولی خب داستانه دیگه)) سه روز پیش یه سگ سفید رو اورده بودند سازمان انگار حامله بود و کنار جاده افتاره بود یکی از بچه ها هم اوردش سازمان از سه روز پیش باهاش دوست شده بودم شنونده خوبی بود. از بچگی خیلی حیوانات رو دوست داشتم و باهاشون حرف میزدم. برای همین اومدم توی این کار. دوستام فکر میکردن دیوونه شده بودم اما من میگفتم حیوانات هم میفهمن انسان ها چی میگن ولی نمیتونن جواب بدن. . رفتم پیش اتاقکش و قفلش رو باز کردم پتوش رو انداختم رو زمین که سرد
ش نشه بعد نشستم رو زمینو اونم اروم اومد خوابیدو سرشو گذاشت روی پام. منم شروع کردم به ناز کردنش و باهاش دردو دل کردم. یه یه ساعتی باهاش حرف زدم.+بسه دیگه خسته شدی خیلی حرف زدم ببخشید بقیش برای فردا. اونم انگار حرفم رو فهمیدو رفت تو اتاقکشو خوابید منم درشو قفل کردمو از بخش اومدم بیرون. رفتم سراغ اکواریوم دیدم اون پسره داره دور اکواریوم میگرده +بیخود زور نزن راه فرار نداره. تا اینو شنید برگشت بهم زل زد +چته عین بز زل زدی به من. نکنه خشگل ندیدی. ولی من شنیده بودم پری دریایی ها خیلی خوشگلن. اخی عزیزم حتما تو عمرت خوشگل مثل من ندیدی. پوکر زل زده بود به من+باشه بابا فهمیدم ازم خوشت نمیاد. ولی دل به دل راه داره. نگاهشو ازم گرفتو رفت پشت اکواریوم. منم دیدم ازم خوشش نمیاد رفتم به کارام رسیدم.شبم رفتم خونه و روی تخت نرمم خوابیدم +فردا قراره ازماشو روی پسره شروع کنند. اخه حیف نیس پسره به این جذابی قربانی ازمایشات اون کیم احمق بشه. من چرا دارم به اینا فکر میکنم. بزار بخوابم.. فردا صبح صبحونمو خوردمو رفتم سازمان.
۳.۵k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.