............................
............................
الان نمیدونم واقعا چرا داره همچین بلایی سرم میاد.....
مامانم و بابام باهم دعواشون شده...
توگا تصادف کرده بیمارستانه.......
الان که فکرشو میکنم با آدمای زیادی آشنا هستم ولی براشون مهم نیستم.....
از شاد بودن خسته شدم......
واقعا مودیم......
یه آدم خودخواه و لوس و بدبختم.......
دیگه واقعا دارم خسته میشم......
از صبحه بیمارستانم......
هی باید توی بیمارستان باشم واقعا خستم از بیمارستان متنفرم از هرچی آدمه متنفرم از خودم متنفرم از زندگی متنفرم.........
ببخشید اگر با این حرفام ناراحتتون کردم.....
و هرجوری که دوست دارین درباره ام فکر کنید....
همیشه به خاطر ساده بودنم آسیب میبینم.....
دلم میخواد گریه کنم جیغ بکشم....
الان نمیدونم واقعا چرا داره همچین بلایی سرم میاد.....
مامانم و بابام باهم دعواشون شده...
توگا تصادف کرده بیمارستانه.......
الان که فکرشو میکنم با آدمای زیادی آشنا هستم ولی براشون مهم نیستم.....
از شاد بودن خسته شدم......
واقعا مودیم......
یه آدم خودخواه و لوس و بدبختم.......
دیگه واقعا دارم خسته میشم......
از صبحه بیمارستانم......
هی باید توی بیمارستان باشم واقعا خستم از بیمارستان متنفرم از هرچی آدمه متنفرم از خودم متنفرم از زندگی متنفرم.........
ببخشید اگر با این حرفام ناراحتتون کردم.....
و هرجوری که دوست دارین درباره ام فکر کنید....
همیشه به خاطر ساده بودنم آسیب میبینم.....
دلم میخواد گریه کنم جیغ بکشم....
۱.۶k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.